{غیر ممکن}
{غیر ممکن}
P25
+:نه، من کی، من کیم اصن؟ تو کیی؟اینجا کجاست؟
_:خودتو نزن اون راه!
کوک صورتشو برد نزدیک صورت گیول،ممکنه بد فکر کنید.
_:ببین من که میدونم عاشقمی،از همون اولش میدونستم، تو میتونی فرار کنی ولی نمیکنی!
+:اینا همش برای دلسوزی ته!
_:دلسوزی؟مگه تو دل داری؟
+:دارم خیلی خوبشم دارم!
_:اگه دل داشتی میگفتی دوست دارم!
+:اگه بگم چیکار میکنی؟
_:مثل خر باور میکنم!
کوک صورتشو برد عقب.
+:مشکلت همینه، تو به عشق میبازی!
_:من....من به عشق نمیبازم، فقط عاشق تو شدم!
+:اگع،عاشقت شم با من ازدواج میکنی؟
_:اگه قبول کنی ازدواج کنیم همین الان مراسم ازدواج شروعه!
+:به همین خیال باش!
و گیول رفت.
_:زنیکه....ولش کن!
+:....
(پرش سه ساعت بعد )
*:چگونه ای؟
_:من خوبم، ولی خدایی ب ت چ؟
*:این مهم نبود،میخوام بیام خونتون!
_:نیا!
*:میشینیم سه نفری خوش میگذرونیم!
دل کوک دوباره لرزش خورد، اون دیگه واقعا ترسیده بود، نکنه که اون گول رو دوست داشته باشه!
_:وقتی منو توییم، سه نفری دیگه چیه؟
*:منظورم اینه که منو و گیول به اضافه تو.
_:چه نوع خوش گذرونی عی؟
*:یه نوع هستش دیگه! باییی!
از دست این کسشرا!
ته ویو:
عکس فیک دختر؟...
(پرش به یک ساعت بعد)
گیول مثل همیشه برق میزنه و خوشگله، چشماش ستاره این، مثل ستاره برق میزنن!
+:عاه، سلام،شما اومدین؟
*:اع...بلع سلام!(لبخند)
_:خب دیگه عهم!
(مشروبات الکلی خوردن تا خود شب)
ته گیول و برد داخل اتاقو انداخت روی تخت و روش خوابید.
+:ها ها ها هاهاهاهااااا...
دستشو گذاشت روی لب گیول.
*:امشب...هاهاععع...
گونه ی گیول رو لمس کرد و بعدش لباشو عمیق بوسید.
ولی...
لایک:»
کامنت:»
P25
+:نه، من کی، من کیم اصن؟ تو کیی؟اینجا کجاست؟
_:خودتو نزن اون راه!
کوک صورتشو برد نزدیک صورت گیول،ممکنه بد فکر کنید.
_:ببین من که میدونم عاشقمی،از همون اولش میدونستم، تو میتونی فرار کنی ولی نمیکنی!
+:اینا همش برای دلسوزی ته!
_:دلسوزی؟مگه تو دل داری؟
+:دارم خیلی خوبشم دارم!
_:اگه دل داشتی میگفتی دوست دارم!
+:اگه بگم چیکار میکنی؟
_:مثل خر باور میکنم!
کوک صورتشو برد عقب.
+:مشکلت همینه، تو به عشق میبازی!
_:من....من به عشق نمیبازم، فقط عاشق تو شدم!
+:اگع،عاشقت شم با من ازدواج میکنی؟
_:اگه قبول کنی ازدواج کنیم همین الان مراسم ازدواج شروعه!
+:به همین خیال باش!
و گیول رفت.
_:زنیکه....ولش کن!
+:....
(پرش سه ساعت بعد )
*:چگونه ای؟
_:من خوبم، ولی خدایی ب ت چ؟
*:این مهم نبود،میخوام بیام خونتون!
_:نیا!
*:میشینیم سه نفری خوش میگذرونیم!
دل کوک دوباره لرزش خورد، اون دیگه واقعا ترسیده بود، نکنه که اون گول رو دوست داشته باشه!
_:وقتی منو توییم، سه نفری دیگه چیه؟
*:منظورم اینه که منو و گیول به اضافه تو.
_:چه نوع خوش گذرونی عی؟
*:یه نوع هستش دیگه! باییی!
از دست این کسشرا!
ته ویو:
عکس فیک دختر؟...
(پرش به یک ساعت بعد)
گیول مثل همیشه برق میزنه و خوشگله، چشماش ستاره این، مثل ستاره برق میزنن!
+:عاه، سلام،شما اومدین؟
*:اع...بلع سلام!(لبخند)
_:خب دیگه عهم!
(مشروبات الکلی خوردن تا خود شب)
ته گیول و برد داخل اتاقو انداخت روی تخت و روش خوابید.
+:ها ها ها هاهاهاهااااا...
دستشو گذاشت روی لب گیول.
*:امشب...هاهاععع...
گونه ی گیول رو لمس کرد و بعدش لباشو عمیق بوسید.
ولی...
لایک:»
کامنت:»
۵.۵k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.