رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
part24
.........چجوری بگم....
هم گروهیتون به خاطر
شوکی که این اتفاق
داشته دیگه نمیتونن
خوانندگی کنن......
بر اساس اسکن هایی
که روی مغز ایشون
انجام دادیم ممکنه موقع
رقص آهنگ دچار وز وز
کردن گوش بشن و نتونن
این کار رو ادامه بدن.
دایی خدایا....
یعنی دارم رویامو
به این زودی از دست
میدم ؟
اما من تازه بدستش آوردم.
من به این زودیا تسلیم
نمیشم ......
حرف دکتر دروغه .....
امکان نداره.......
باید امتحان کنم.
زود لباسهای بیمارستان
رو عوض کردم و از
بیمارستان اومدم بیرون.
¢ کجا میرید؟......
شما باید استراحت کنید......
سوار تاکسی شدم و
رفتم اتاق تمرین.....
بدو بدو رفتم طبقه ی بالا.
- سلام....
=سلام....
&سلام سول یی.....
تو اینجا چیکار میکنی؟
تو هنوز باید استراحت
کنی......
- من حالم خوبه.آهنگو بذار
میخوام تمرین کنم......
&باشه اما......
- اما نداره.
آهنگو گذاشتن و شروع
کردم به رقص . اولش
خوب بودم اما بعدش
توی گوش هام صدای
بلندی پیچید و شروع کرد
به وز وز کردن.جوری که
نمیتونستم برقصم.
نشستم روی زمین و زدم زیر
گریه و با خودم میگفتم :
- آخه چرا؟چرا باید این
اتفاق برای من بیفته؟چرا؟
چرا باید رویامو از دست
بدم؟چرا ؟چرا باید وقتی .................
این داستان ادامه دارد..............🌹
part24
.........چجوری بگم....
هم گروهیتون به خاطر
شوکی که این اتفاق
داشته دیگه نمیتونن
خوانندگی کنن......
بر اساس اسکن هایی
که روی مغز ایشون
انجام دادیم ممکنه موقع
رقص آهنگ دچار وز وز
کردن گوش بشن و نتونن
این کار رو ادامه بدن.
دایی خدایا....
یعنی دارم رویامو
به این زودی از دست
میدم ؟
اما من تازه بدستش آوردم.
من به این زودیا تسلیم
نمیشم ......
حرف دکتر دروغه .....
امکان نداره.......
باید امتحان کنم.
زود لباسهای بیمارستان
رو عوض کردم و از
بیمارستان اومدم بیرون.
¢ کجا میرید؟......
شما باید استراحت کنید......
سوار تاکسی شدم و
رفتم اتاق تمرین.....
بدو بدو رفتم طبقه ی بالا.
- سلام....
=سلام....
&سلام سول یی.....
تو اینجا چیکار میکنی؟
تو هنوز باید استراحت
کنی......
- من حالم خوبه.آهنگو بذار
میخوام تمرین کنم......
&باشه اما......
- اما نداره.
آهنگو گذاشتن و شروع
کردم به رقص . اولش
خوب بودم اما بعدش
توی گوش هام صدای
بلندی پیچید و شروع کرد
به وز وز کردن.جوری که
نمیتونستم برقصم.
نشستم روی زمین و زدم زیر
گریه و با خودم میگفتم :
- آخه چرا؟چرا باید این
اتفاق برای من بیفته؟چرا؟
چرا باید رویامو از دست
بدم؟چرا ؟چرا باید وقتی .................
این داستان ادامه دارد..............🌹
۲.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.