رمان توسط قلب تو ذوب شدم(اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم(اکسو)
part23
......من.....
حیرت زده به ما
نگاه میکرد . شیومین
رو هل دادم و خورد
زمین:/
- بیا تو .
☆من گوشیمو یادم
رفت.....
بکهیون اومد زود
گوشیشو برداشت
و بدو بدو رفت .
از روی تخت بلند شدم
و رفتم سمت شیومین...
- اوه ببخشید....حالت
خوبه؟
دستمو کشید و افتادم
روش:)
+الان اون مهم نیست....
تو مهمی......:)
دی او در اتاق و باز
و گفت:
# شیومین.....
زود از روش بلند
شدم .
#اِهم...شیومین
بیا میخوایم بریم
تمرین .
و زود رفت....
- امروز روزش نیست.
برو......
و هلش دادم بیرون و
خودم به در تکیه دادم.
- هوففف...خوب شد
انجامش ندادیم :/
دکتر در میزنه و میاد
تو:
(علامت دکتر¢)
¢با اجازه...سلام ....
بهتری؟
- اوهوم....خوبم ....:)
¢سعیتو بکن زودتر
خوب شی.راستی
سوهو کجاست؟
- رفتن برای تمرین
¢حیف شد .کارش
داشتم .شمارشو دارین ؟
- بله.بفرمایید .
دکتر به هیونگ اوپا
زنگ زد و از اتاق رفت
بیرون و توی راهرو داشت
حرف میزد:
¢الو ...سلام....من دکتر
خانم سول یی ام .
میخواستم مطلب مهمی
رو بهتون بگم .
&بله .... بفرمایید
¢خب یه چیزی باید
بهتون بگم ...میتونین
بیاین بیمارستان یا پشت
تلفن بگم ؟
&خیلی کار دارم ...لطفاً
پشت تلفن بگید.
¢لطفا هول نکنید ....
برای خانم سول یی
مشکلی پیش اومده.....
راستش...........
این داستان ادامه دارد...........🌹
part23
......من.....
حیرت زده به ما
نگاه میکرد . شیومین
رو هل دادم و خورد
زمین:/
- بیا تو .
☆من گوشیمو یادم
رفت.....
بکهیون اومد زود
گوشیشو برداشت
و بدو بدو رفت .
از روی تخت بلند شدم
و رفتم سمت شیومین...
- اوه ببخشید....حالت
خوبه؟
دستمو کشید و افتادم
روش:)
+الان اون مهم نیست....
تو مهمی......:)
دی او در اتاق و باز
و گفت:
# شیومین.....
زود از روش بلند
شدم .
#اِهم...شیومین
بیا میخوایم بریم
تمرین .
و زود رفت....
- امروز روزش نیست.
برو......
و هلش دادم بیرون و
خودم به در تکیه دادم.
- هوففف...خوب شد
انجامش ندادیم :/
دکتر در میزنه و میاد
تو:
(علامت دکتر¢)
¢با اجازه...سلام ....
بهتری؟
- اوهوم....خوبم ....:)
¢سعیتو بکن زودتر
خوب شی.راستی
سوهو کجاست؟
- رفتن برای تمرین
¢حیف شد .کارش
داشتم .شمارشو دارین ؟
- بله.بفرمایید .
دکتر به هیونگ اوپا
زنگ زد و از اتاق رفت
بیرون و توی راهرو داشت
حرف میزد:
¢الو ...سلام....من دکتر
خانم سول یی ام .
میخواستم مطلب مهمی
رو بهتون بگم .
&بله .... بفرمایید
¢خب یه چیزی باید
بهتون بگم ...میتونین
بیاین بیمارستان یا پشت
تلفن بگم ؟
&خیلی کار دارم ...لطفاً
پشت تلفن بگید.
¢لطفا هول نکنید ....
برای خانم سول یی
مشکلی پیش اومده.....
راستش...........
این داستان ادامه دارد...........🌹
۲.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.