ماه روشن من پارت 37
هلیا
جیمین رفت منم نشستم با گوشیم ور میرفتم ولی بعد اینکه جیمین رفت 5 دقیقه بعدش صدای زنگ در امد رفتم درو باز کردم دیدم جاریم با بچش امد
(اسم بچه جاری هلیا هانا و با این* نشون میدم خود جاری هم با این^)
*سلام زنعمو جونم
+سلام عشق زنعمو خوبی
^سلام اجی خوبی
+سلام بیبی خوبم تو خوبی
^مرسی راستی من با برادر جیمین بریم سفر و تا 1 هفته نیستیم پس اگه میشه هانا پیشتون بمونه ( اسم برادر جیمین رو نمیدونم اگه میدونید کامنت کنید)
+نه بیبی اشکال نداره خیلی باهم خوش میگذرونیم مگه نه عزیزم
*اله
(اسم جاری هلیا بورامه)
بورامه خداحافظی کرد رفت بعد 5 دقیقه جیمین امد
-تق تق
+امدم ددی
-هوم بیبی خوبی
+اره بیا تو
-عه هانا تویی
*شلام عمو ژون
-سلام قربونت برم خوبی
*ملسی عمو خودت خوفی
-اره بیا بریم
+خب بفرمایید اینم بستنی برای هانا خانم
هانا بستنی گرفت و رفت تو اتاق تا بازی کنه
دیدم جیمین یهو امد رو و لبمو می مکید
-خب بیبی امشب وقتشه
+اره خوبه
-😈
-راستی هانا چرا اینجاست
+داداشت با زن داداشت میخوان برن مسافرت دو نفره بخاطره همین هانا تا 1 هفته پیش ماست
-یا امام خیلی وروجکه
+😂
-😂
شب
جیمین
رفتم برای هلیا و هانا رامین با گوشت درست کردم
-خب اینم از این
+هوم چه بویی میده ددی
*اله عمو ژون چطولی دلست کلدی؟
-اممم از زن عمو بپرس
میز رو چیدم و شروع کردیم به غذا خوردن
*ام عمو
-جونم
*یه شوال بپلسم
-اهوم
*من شبا وقتی خوابم یه صداهایی از اتاق مامان و بابام میا اینجوری اه اوم تندتر
هلیا
وقتی هانا اون سوال رو پرسید غذا پرید تو گلوی جیمین
+اهم خب حتما خواب میبینن
*شاید
شب
........
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😂
حمایت کنید بیبی هام✨🥲
شرط برای پارت بعد
6 لایک
جیمین رفت منم نشستم با گوشیم ور میرفتم ولی بعد اینکه جیمین رفت 5 دقیقه بعدش صدای زنگ در امد رفتم درو باز کردم دیدم جاریم با بچش امد
(اسم بچه جاری هلیا هانا و با این* نشون میدم خود جاری هم با این^)
*سلام زنعمو جونم
+سلام عشق زنعمو خوبی
^سلام اجی خوبی
+سلام بیبی خوبم تو خوبی
^مرسی راستی من با برادر جیمین بریم سفر و تا 1 هفته نیستیم پس اگه میشه هانا پیشتون بمونه ( اسم برادر جیمین رو نمیدونم اگه میدونید کامنت کنید)
+نه بیبی اشکال نداره خیلی باهم خوش میگذرونیم مگه نه عزیزم
*اله
(اسم جاری هلیا بورامه)
بورامه خداحافظی کرد رفت بعد 5 دقیقه جیمین امد
-تق تق
+امدم ددی
-هوم بیبی خوبی
+اره بیا تو
-عه هانا تویی
*شلام عمو ژون
-سلام قربونت برم خوبی
*ملسی عمو خودت خوفی
-اره بیا بریم
+خب بفرمایید اینم بستنی برای هانا خانم
هانا بستنی گرفت و رفت تو اتاق تا بازی کنه
دیدم جیمین یهو امد رو و لبمو می مکید
-خب بیبی امشب وقتشه
+اره خوبه
-😈
-راستی هانا چرا اینجاست
+داداشت با زن داداشت میخوان برن مسافرت دو نفره بخاطره همین هانا تا 1 هفته پیش ماست
-یا امام خیلی وروجکه
+😂
-😂
شب
جیمین
رفتم برای هلیا و هانا رامین با گوشت درست کردم
-خب اینم از این
+هوم چه بویی میده ددی
*اله عمو ژون چطولی دلست کلدی؟
-اممم از زن عمو بپرس
میز رو چیدم و شروع کردیم به غذا خوردن
*ام عمو
-جونم
*یه شوال بپلسم
-اهوم
*من شبا وقتی خوابم یه صداهایی از اتاق مامان و بابام میا اینجوری اه اوم تندتر
هلیا
وقتی هانا اون سوال رو پرسید غذا پرید تو گلوی جیمین
+اهم خب حتما خواب میبینن
*شاید
شب
........
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😂
حمایت کنید بیبی هام✨🥲
شرط برای پارت بعد
6 لایک
۱۲.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.