کهف الشهدا
#کهف_الشهدا
دستم می لرزید . یخ کرده بودم . رفتم پشت سرش . موهایش را درست می کرد جلوی آینه .
- امروز که می ریم بیرون ، یه سر بریم کهف ؟
- نمیدونم ...
-بریم دیگه !
-باشه !
شهیدا !
ممنونم !
پ.ن : مجبور بودم بنویسم ...
دستم می لرزید . یخ کرده بودم . رفتم پشت سرش . موهایش را درست می کرد جلوی آینه .
- امروز که می ریم بیرون ، یه سر بریم کهف ؟
- نمیدونم ...
-بریم دیگه !
-باشه !
شهیدا !
ممنونم !
پ.ن : مجبور بودم بنویسم ...
۱.۹k
۲۲ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.