زمستان شده و

زمستان شده و
ما روبروی شیشه‌های کافه
در حسرت برف نشسته‌ایم
با دل‌های تنگ
درون سینه‌ها
و تاریکی روبروی بار
از سیگارهایمان
کام میگیرد
از نبودنت‌هایت
کام میگیرد
در دلم
زمستان شده
در خیابان
زمستان شده
در چکمه‌هایت
زمستان شده
دلم گرفته است
اصلا هر سطری
از این شعر را که نوشتم
دلم گرفته بود ...


#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★⦄
دیدگاه ها (۰)

دوره‌ی حافظ وَ سعدی؛صحبت از زلفِ تو بود..نوبتِ دورانِ من شد؛...

من موظفم در قبال حال خودم؛موظفم که خوب بمانم و زمین که خورد...

با غریبه ها حرف زدن را بیشتر دوست دارمآن ها که بی قضاوت کنار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط