part47
part47
روزپنجشنبه:
تارا-ازشرکت برگشتم خونه
سلام
رویا-سلام خسته نباشی
تارا-ممنو ن
رویا-یه امروز و کاش نمیرفتی
شرکت هرچی باشه خواسگاریته
تارا-مامان این فقط یه خواستگاریه منم قرار نیست واب مثبت بهش بدم
رویا-تارا
اکه علی بود اینکار و نمیکردی من میدونم چقد علی و دوس داری
چت شده یهو؟؟
تارا-مامان دیگه راجب علی لطفا حرفی نزن
رفتم ااقم لباسمو عوض کردم ساعت2 بود قرار بود بد شام بیان
مم گفتم خوابیم
2ساعت بعد:
رویا-همه کاراموکرده بودم
شامم اوکی بود
نمیدوم علی وتارا چرا بهم زدن نکن علی
نبابا اخه علی همچین ادمی نیست بخواد خیانت کنه
تارهم نه
خدا خودش خیر کنه
تارا-چشامو بازکردم
ساعت چهارونیم بود
گوشیمو برداشتم
یه نگاهی به اینستا انداختم
نیکا پیام داده بود بهم
-تارا خیلی نامردی کاری با کات کردنت ندارم نباید به من ازقبلش میگفتی اخه داش مثلا 10 ساله رفیقیماا
عوضیی میدونم الان خوابی هروقت تونستی بم زنگ بزن
بیشعور احمققق
تارا-لبه=خندی زدم بهترین رفیقم بود
بهش جواب دادم
-اوک
از طرف سهیلم یه پیام داشتم سین زدم
-سلام چطوری یه عکس ازخود وقتی حاطر شدی بده دلم میخواد گلی که میگیرم با لباست ست باشه
تارا-عصبی شدم توانایی گا*ییدنشو داشتم
جواب دادم
-ادم وقتی کسی و واقعا دوست داره گل مورد علاقش و میدونه
گل مورد علاقه منمم خیلی تابلوست
اکثر اشناهام حتی بدون صمیمت خواستی میدوننش
یه نگاه به پیج پرایوت علی انداختم
هیچ تغیری نکرده بود
انتطار داشتم استیکر موردعلاقمو که توبیوش گذاشته بود برداره
اهی کشیدم
و رفتم یه دوش بگیرم ...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
روزپنجشنبه:
تارا-ازشرکت برگشتم خونه
سلام
رویا-سلام خسته نباشی
تارا-ممنو ن
رویا-یه امروز و کاش نمیرفتی
شرکت هرچی باشه خواسگاریته
تارا-مامان این فقط یه خواستگاریه منم قرار نیست واب مثبت بهش بدم
رویا-تارا
اکه علی بود اینکار و نمیکردی من میدونم چقد علی و دوس داری
چت شده یهو؟؟
تارا-مامان دیگه راجب علی لطفا حرفی نزن
رفتم ااقم لباسمو عوض کردم ساعت2 بود قرار بود بد شام بیان
مم گفتم خوابیم
2ساعت بعد:
رویا-همه کاراموکرده بودم
شامم اوکی بود
نمیدوم علی وتارا چرا بهم زدن نکن علی
نبابا اخه علی همچین ادمی نیست بخواد خیانت کنه
تارهم نه
خدا خودش خیر کنه
تارا-چشامو بازکردم
ساعت چهارونیم بود
گوشیمو برداشتم
یه نگاهی به اینستا انداختم
نیکا پیام داده بود بهم
-تارا خیلی نامردی کاری با کات کردنت ندارم نباید به من ازقبلش میگفتی اخه داش مثلا 10 ساله رفیقیماا
عوضیی میدونم الان خوابی هروقت تونستی بم زنگ بزن
بیشعور احمققق
تارا-لبه=خندی زدم بهترین رفیقم بود
بهش جواب دادم
-اوک
از طرف سهیلم یه پیام داشتم سین زدم
-سلام چطوری یه عکس ازخود وقتی حاطر شدی بده دلم میخواد گلی که میگیرم با لباست ست باشه
تارا-عصبی شدم توانایی گا*ییدنشو داشتم
جواب دادم
-ادم وقتی کسی و واقعا دوست داره گل مورد علاقش و میدونه
گل مورد علاقه منمم خیلی تابلوست
اکثر اشناهام حتی بدون صمیمت خواستی میدوننش
یه نگاه به پیج پرایوت علی انداختم
هیچ تغیری نکرده بود
انتطار داشتم استیکر موردعلاقمو که توبیوش گذاشته بود برداره
اهی کشیدم
و رفتم یه دوش بگیرم ...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۳.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.