وقتی فردی خودکشی می کند در ظاهر فقط همان فرد کشته شده است
وقتی فردی خودکشی میکند در ظاهر فقط همان فرد کشته شده است اما در واقعیت با خودکشی آن فرد علاوه بر او افراد دیگری هم مرده اند...
در یکی از درس های تخصصی مان استادی شاد و شوخ طبع و خوش خنده ای داریم که به گفته بعضی ها تعادل روانی ندارد و عجیب و غریب است؛ در حین تدریس ناگهان و بی هیچ مقدمه ای قهقهه میزند و بعد خاطره خنده آورش را برایمان میگوید و یا لابه لای خاطره خنده دارش جمله ای درد اور میگوید؛ همینقدر بی ربط و مودی رفتار میکند مثلا یکبار وسط تعریف کردن خاطره خنده دار تصادفش با همان خنده روی لب هایش گفت«میگن اونی که گریه میکنه یه درد داره ولی اونی که میخنده هزارتا درد». در انترکت هایی که به ما میدهد همیشه به زمین خیره میشود و بیخود می خندد، هیچگاه جملاتش را کامل نمیکند و ته تمامی حرف هایش را میخورد. گاهی این رفتار های عجیبش آنقدر اوج میگیرند که احساس میکنیم با آدمی روانپریش سروکار داریم و از او میترسیم. امروز به طور تصادفی یکی از شاگرد های قبلی اش را دیدم که گویا از اشنایان این استاد عجیب و غریب هم بود؛ میگفت :«۱۰ سال پیش پسر ۲۰ ساله اش خودکشی میکند و یک سال بعد از ان همسرش از غصه مرگ پسرشان دق میکند و میمیرد، چند ماه بعد از مرگ همسرش انقدر وضع روان و روحش به هم میریزد که خودش هم تصمیم میگیرد به همان روش خودکشی پسرش خودش را بکشد اما موفق نمیشود، برادرش او را در تیمارستان بهشتی بستری میکند و دو سال از زندگی اش را در ان تیمارستان سپری میکند و زمانی که پرسنل احساس کردند حالش خوب شده است مرخصش میکنند و بعد از چهار سال به کار و زندگی برمیگردد اما میدانی همه فامیل میگویند او از زندگی دست شسته و فقط دارد طی میکند که به نقطه ته خط زندگی اش برسد، از پسرش عصبانیم؛ کار خودخواهانه او علاوه بر خودش پدر و مادرش را هم نابود کرد.»
در یکی از درس های تخصصی مان استادی شاد و شوخ طبع و خوش خنده ای داریم که به گفته بعضی ها تعادل روانی ندارد و عجیب و غریب است؛ در حین تدریس ناگهان و بی هیچ مقدمه ای قهقهه میزند و بعد خاطره خنده آورش را برایمان میگوید و یا لابه لای خاطره خنده دارش جمله ای درد اور میگوید؛ همینقدر بی ربط و مودی رفتار میکند مثلا یکبار وسط تعریف کردن خاطره خنده دار تصادفش با همان خنده روی لب هایش گفت«میگن اونی که گریه میکنه یه درد داره ولی اونی که میخنده هزارتا درد». در انترکت هایی که به ما میدهد همیشه به زمین خیره میشود و بیخود می خندد، هیچگاه جملاتش را کامل نمیکند و ته تمامی حرف هایش را میخورد. گاهی این رفتار های عجیبش آنقدر اوج میگیرند که احساس میکنیم با آدمی روانپریش سروکار داریم و از او میترسیم. امروز به طور تصادفی یکی از شاگرد های قبلی اش را دیدم که گویا از اشنایان این استاد عجیب و غریب هم بود؛ میگفت :«۱۰ سال پیش پسر ۲۰ ساله اش خودکشی میکند و یک سال بعد از ان همسرش از غصه مرگ پسرشان دق میکند و میمیرد، چند ماه بعد از مرگ همسرش انقدر وضع روان و روحش به هم میریزد که خودش هم تصمیم میگیرد به همان روش خودکشی پسرش خودش را بکشد اما موفق نمیشود، برادرش او را در تیمارستان بهشتی بستری میکند و دو سال از زندگی اش را در ان تیمارستان سپری میکند و زمانی که پرسنل احساس کردند حالش خوب شده است مرخصش میکنند و بعد از چهار سال به کار و زندگی برمیگردد اما میدانی همه فامیل میگویند او از زندگی دست شسته و فقط دارد طی میکند که به نقطه ته خط زندگی اش برسد، از پسرش عصبانیم؛ کار خودخواهانه او علاوه بر خودش پدر و مادرش را هم نابود کرد.»
۱۹.۲k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲