part

#part80
#طاها
ده دقیقه گذشته بود و رها هنوز نتونسته بود حتی یدونه گره باز کنه، حق داشت گره‌های ایندفعه با گره‌های که آموزش داده بودم بهش فرق داشت، سری از تاسف تکون دادم و گفتم :
طاها- رها ده دیقه گذشته هنوز یه گره‌هم باز نکردی.
سرش رو بلند کرد و با حرص نگاهم کرد، نیشخندی زدم و به سمتش رفتم و دست و پاش رو باز کردم و گفتم :
طاها- خب آماده تنبیه‌ت هستی؟
دست به سینه با اخم نگاهم کرد و گفت :
رها- قبول نیست، گره‌های که زده بودی با اون گره‌هایی که به من آموزش داده بودی فرق داشت!
شونه‌ای بالا انداختم و گفتم :
طاها- به من ربطی نداره می‌خواستی بلد باشی، حالاهم تنبیه می‌شی دویست‌تا شنا می‌زنی.
با چشمای از حدقه دراومده نگاهم کرد و گفت :
رها- چی؟! دویست‌تا شنا؟ عمرا اگر برم.
خونسرد نگاهش کردم و گفتم :
طاها- نزار بکنمش پونصدتا.
با حرص پاشو کوبید رو زمین و گفت :
رها- نمی‌خوام.
خنثی لب زدم :
طاها- دل بخواهی نیست، بکنمش پونصدتا؟
با حرص نگاهم کرد و بعدش روی زمین دراز کشید و دستاش رو گذاشت رو زمین شروع کرد به شنا زدن.
•••
بی‌جون خودشو انداخت رو زمین، نیشخندی زدم و به سمتش رفتم و کنارش نشستم و گفتم :
طاها- درس امروزت می‌دونی چیه؟
بی‌حال نگاهم کرد و سرش رو به معنی چیه تکون داد که گفتم :
طاها- اینکه حرف من دوتا نمی‌شه و تو نباید به گفته دیگران تصمیم بگیری تصمیم من رو عوض کنی!
چند دیقه بی‌حرف نگاهم کرد و یهو از کوره در رفت و بلند شد و با حرص گفت :
رها- خیلی بیشعوری طاها خیلی خیلی خیلی بیشعوری، بخاطر اینکه می‌خواستم یه جوری نظرتو راجب اینکه ترانه و نیاز و نفرستی برن اینکارو کردی؟ خیلی بیشعوری.
از جام بلند شدم و رو به روش ایستادم و گفتم :
طاها- این تنبیه لازمت بود، اینو بدون هیچ کس نمی‌تونه تصمیم من رو تغییر بده، حتی تو.
انگشت شصت و اشاره رو گذاشت روی هم و گفت :
رها- یعنی تو حتی انقدرهم برای من ارزش قائل نیستی؟!
نزدیکش شدم و درحالی که موهاش رو کنار می‌زدم گفتم :
طاها- برات ارزش قائلم خودتم اینو خوب می‌دونی که چقدر برام مهمی و چقدر دوست دارم، ولی...
زل زدم تو چشماش و ادامه دادم :
طاها- حرف من دوتا نمی‌شه، پس سعی نکنید که تصمیم رو عوض کنید.
لبشو با زبونش تر کرد و گفت :
رها- ولی طاها یکم درک کن، اونا دوتا دخترن تو داری دوتا دختر و برای حمل ده تن جنس می‌فرستی، می‌دونی اگر یه درصد فقط یه درصد بگیرنشون چی می‌شه؟
طاها- رها خانوم گیر نمی‌افتن نگران نباش، تو این همه سال یکبارم نشده کسی از افراد باند من گیر بیوفته پس انقدر نگران نباش، الانم بیا یه چندتا حرکت بزنیم.
به سمت قفسه‌ها رفتم و دوتا دستکش بوکس برداشتم و یکیش رو دادم به رها و یکی دیگه‌اش رو خودم برداشتم، رو به روش ایستادم، رها حمله کرد سمتم و تند تند مشت می‌زد و من فقط دفاع می‌کردم، اومد سمتم و خواست ضربه بزنه که جا خالی دادم، با حرص اومد سمتم و با پاش محکم زد به پهلوم که پاشو گرفتم و تعادلش رو از دست داد و افتاد زمین و منم چون پاش رو گرفته بودم افتادم روش، رها آروم ضربه‌ای به بازوم زد و گفت :
رها- خیلی بدی، پاشو از روم.
زل زدم تو چشماش و تو یه حرکت غیر منتظرانه لبام رو گذاشتم رو لباش.
#رها
دوباره وحشی شده بود و محکم می‌بوسید و گاز می‌گرفت.
کمی بعد ازم جدا شد و خمار لب زد :
طاها- چرا انقدر وسوسه انگیزی؟!
لبخند کجی زدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم و چیزی نگفتم که گفت :
طاها- با این کارات دیونه‌ام می‌کنی، می‌دونی که دیونه کردن من تاوان بدی داره؟!
زل زدم تو چشماش و گفتم :
رها- مثلا چه تاوانی؟!
لبخند شیطونی زد و کنار گوشم با لحن خبیثانه‌ای گفت :
طاها- تاوانش مامان شدن خودته.
با فهمیدن منظورش اخمی کردم و ضربه‌ای به بازوش زدم و با خنده گفتم :
رها- خیلی بیشعوری.
خندید و بوسه کوتاهی روی لبم نشوند و از روم بلند شد، دستم رو گرفت و بلندم کرد، برگشتم برم سمت اتاق پرو که با دیدن آیدا که رو به روم ایستاده بود جا خوردم.
#عشق_پر_دردسر
دیدگاه ها (۰)

اگه اون قسمت هایی که سانسور میشه رو میخواید به دایرکتم پیام ...

عاشق سرعت عمل و حرف گوش کن بودنتونم🙂😂🗿

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯ترانه با تعجب گفت :ترانه- چی؟ ولی طا...گ...

#part79#طاهادست رها رو گرفتم تو دستم و وارد شدیم، رها با حیر...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط