ادامه پارت قبل 🗿👩🏻🦯
ادامه پارت قبل 🗿👩🏻🦯
ترانه با تعجب گفت :
ترانه- چی؟ ولی طا...گرگ سیاه این امکان نداره ما دوتا دختریم چطوری این کار رو انجام بدیم؟
خونسرد نگاهش کردم و گفتم :
طاها- میدونید که از این فرصتا کم میش میاد برای کسی.
نیاز- خب حداقل بگید مقدار محموله چقدره؟
طاها- ده تن.
همشون با تعجب نگاهم کردن و نازی گفت :
نازی- ولی این نمیشه.
دست به سینه به تکتکشون نگاه کردم و گفتم :
طاها- این تصمیم منه، یادم نمیاد برای کارای که میکنم از کسی اجازه گرفته باشم.
همشون بیحرف نگاهم کردن.
#رها
سوار ماشین شدیم و طاها راه افتاد، دستم رو گرفت تو دستش و گذاشت رو دنده، لبخندی زدم و زل زدم بهش که گفت :
طاها- چیه؟ چرا اینطوری نگاهم میکنی؟
رها- بده نگاهت میکنم؟
نیم نگاه بهم انداخت و گفت :
طاها- نه ولی نگاهت از اون نگاههای که میخوای خرم کنی.
رها- نه خیر قصد خر کردنت و ندارم سوال دارم.
طاها- بپرس.
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم :
رها- چرا لقب من و گذاشتی گرگ سفید؟
لبخند محوی زد و گفت :
طاها- چون لقب خودن گرگ سیاه برای همین تورو گذاشتم گرگ سفید.
آهانی گفتم، با صدای گوشیم نگاهم رو ازش گرفتم و گوشیم رو از داخل جیبم خارج کردم، یه پیام داشتم از سمت فریال بازش کردم و خوندم.
فریال- رها هرکاری میتونی بکن تا طاها از خر شیطون پیاده بشه و ترانه و نیاز رو برای این کار نفرسته.
نیم نگاهی به طاها انداختم و سریع تایپ کردم :
رها- باشه یه سعیم رو میکنم.
سند کردم و گوشیم رو خاموش کردم و گذاشتم تو جیبم.
بعداز بیست دیقه طاها جلوی محل تمرین پارک کرد، برگشتم سمتش و گفتم :
رها- چرا اومدیم اینجا؟
درحالی که از ماشین پیاده میشد گفت :
طاها- میخوام امتحان بگیرم ازت.
آهانی گفتم و از ماشین پیاده شدم، باهم وارد شدیم و به سمت اتاق پرو رفتیم، یه نیم تنه مشکی با شلوارک مشکی پوشیدم و از اتاق پرو اومدم بیرون و به سمت طاها رفتم، روی میز چندتا کیسه کوچیک بود که انواع مواد مخدر داخلش بود.
طاها- خب الان من ازت میپرسم و تو بگو اسمشون چیه.
سری به نشونه باشه تکون دادم که اشاره کرد به یکی از کیسه که گفتم :
رها- هروئین، شیشه، حشیش، این وایسا...
یکم به مغزم فشار اوردم، خدایا یه "ک" توش داشتا، ک ک ک، اوف خدایا چی بود.
یکم دیگا فکر کردم که یادم اومد بشکنی زدم و گفتم :
رها- آها کراک این آخریم کوکائین.
طاها لبخندی زد و آفرینی گفت و رفت سمت صندلی وسط سالن و گفت :
طاها- خب اگر این کار رو خوب انجام ندی تنبیه میشی.
نیشم رو باز کردم و گفتم :
رها- اگر قراره تنبیههات مثل تنبیه های قبلی باشه که خدا بده از این تنبیهها.
طاها خندید و پروای نثارم کرد و اشاره کرد بشینم رو صندلی، نشستن رو صندلی و طاها دست و پاهام رو بست و در آخر دهنم رو با یه پارچه بست، رفت کنار و گفت :
طاها- زیر چهار دیقه باید همه طنابا رو باز کنی.
سری تکون دادم و شروع کرون به باز کردن طنابا.
#عشق_پر_دردسر
ترانه با تعجب گفت :
ترانه- چی؟ ولی طا...گرگ سیاه این امکان نداره ما دوتا دختریم چطوری این کار رو انجام بدیم؟
خونسرد نگاهش کردم و گفتم :
طاها- میدونید که از این فرصتا کم میش میاد برای کسی.
نیاز- خب حداقل بگید مقدار محموله چقدره؟
طاها- ده تن.
همشون با تعجب نگاهم کردن و نازی گفت :
نازی- ولی این نمیشه.
دست به سینه به تکتکشون نگاه کردم و گفتم :
طاها- این تصمیم منه، یادم نمیاد برای کارای که میکنم از کسی اجازه گرفته باشم.
همشون بیحرف نگاهم کردن.
#رها
سوار ماشین شدیم و طاها راه افتاد، دستم رو گرفت تو دستش و گذاشت رو دنده، لبخندی زدم و زل زدم بهش که گفت :
طاها- چیه؟ چرا اینطوری نگاهم میکنی؟
رها- بده نگاهت میکنم؟
نیم نگاه بهم انداخت و گفت :
طاها- نه ولی نگاهت از اون نگاههای که میخوای خرم کنی.
رها- نه خیر قصد خر کردنت و ندارم سوال دارم.
طاها- بپرس.
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم :
رها- چرا لقب من و گذاشتی گرگ سفید؟
لبخند محوی زد و گفت :
طاها- چون لقب خودن گرگ سیاه برای همین تورو گذاشتم گرگ سفید.
آهانی گفتم، با صدای گوشیم نگاهم رو ازش گرفتم و گوشیم رو از داخل جیبم خارج کردم، یه پیام داشتم از سمت فریال بازش کردم و خوندم.
فریال- رها هرکاری میتونی بکن تا طاها از خر شیطون پیاده بشه و ترانه و نیاز رو برای این کار نفرسته.
نیم نگاهی به طاها انداختم و سریع تایپ کردم :
رها- باشه یه سعیم رو میکنم.
سند کردم و گوشیم رو خاموش کردم و گذاشتم تو جیبم.
بعداز بیست دیقه طاها جلوی محل تمرین پارک کرد، برگشتم سمتش و گفتم :
رها- چرا اومدیم اینجا؟
درحالی که از ماشین پیاده میشد گفت :
طاها- میخوام امتحان بگیرم ازت.
آهانی گفتم و از ماشین پیاده شدم، باهم وارد شدیم و به سمت اتاق پرو رفتیم، یه نیم تنه مشکی با شلوارک مشکی پوشیدم و از اتاق پرو اومدم بیرون و به سمت طاها رفتم، روی میز چندتا کیسه کوچیک بود که انواع مواد مخدر داخلش بود.
طاها- خب الان من ازت میپرسم و تو بگو اسمشون چیه.
سری به نشونه باشه تکون دادم که اشاره کرد به یکی از کیسه که گفتم :
رها- هروئین، شیشه، حشیش، این وایسا...
یکم به مغزم فشار اوردم، خدایا یه "ک" توش داشتا، ک ک ک، اوف خدایا چی بود.
یکم دیگا فکر کردم که یادم اومد بشکنی زدم و گفتم :
رها- آها کراک این آخریم کوکائین.
طاها لبخندی زد و آفرینی گفت و رفت سمت صندلی وسط سالن و گفت :
طاها- خب اگر این کار رو خوب انجام ندی تنبیه میشی.
نیشم رو باز کردم و گفتم :
رها- اگر قراره تنبیههات مثل تنبیه های قبلی باشه که خدا بده از این تنبیهها.
طاها خندید و پروای نثارم کرد و اشاره کرد بشینم رو صندلی، نشستن رو صندلی و طاها دست و پاهام رو بست و در آخر دهنم رو با یه پارچه بست، رفت کنار و گفت :
طاها- زیر چهار دیقه باید همه طنابا رو باز کنی.
سری تکون دادم و شروع کرون به باز کردن طنابا.
#عشق_پر_دردسر
۲۶.۴k
۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.