فیک 《 bad boy 》
فیک 《 bad boy 》
P*16*
که یهو رونا از پشت سرشون شروع به دست زدن کرد
رونا: به به به بههههههعععه عالی اصلا کف کردم
ا/ت:
داشتم در لذت غرق میشدم که صدای دست زدن اومد سریع از جونگکوک جدا شدم و لباسامو مرتب کردم دیدم شوگا پشت سر رونا وایستاده که یهو برگردوندش و .....(استغفرالله همون کاری که اونا کردن دیگه :/) رمو برگردوندم داشتم از خجالت اب میشدم دویدم رفتم سمت چادرامون
وارد چادر شدم که دیدم وسایل جونگکوک اونجاست
واستا چیییشدددد؟ مگه من با رونا هم چادری نبودم؟ (هم اتاقی شنیده بودم ولی هم چادری نه :/ )
سریع از چادر اومدم بیرون که بورا رو جلوی چادرمون دیدم میخواستم بی تفاوت از کنارش رد شم که یه سیلی محکم بهم زد
ا/ت: چتههههههههههع دختره ی.....(استغفرالله)
بورا : مگه بهت نگفتم به جونگکوک نزدیک نشووووو هاااااااا اون مال منههههه دختره ی هرزه دیگه نبینم دور و برش پیدات بشه وگرنه از این زمین محوت میکنم
ا/ت: اولا لقب خودتو به من نده دوم فقط مواظب باش قبلش نسل خودت منقرض نشه (پوزخند )
*بورا دوباره میخواست بزنتش که با حرف جونگکوک وایستاد
کوک: چطور جرعت میکنی رو دوست دختر من دست بلند کنییی هااا
*بورا رفت خودشو مالید به کوک :/
بورا : اوپاااااااااا دلم برات تنگ شده بوددد ....ها راستی چرا به اون دختر هرزه میگی دوست دخترم هاا اوپااااااا مگه من دوست دخترت نبودمم؟
کوک : خفه شووو دختره ی هرزه لقب خودتو به دوست دخترم ندههه .... گمشو از جلو چشماممم
*که کوک یه سیلی محکم به بورا زد و بورا گریه کنان به چادر خودش رفت :///
کوک: خوبی؟
ا/ت:ا.....اره.......بیا بریم باهم بخابیم
کوک:باهم؟
ا/ت : اره دیگه......... نه وایسا منحرففففف
کوک : دیگه دیره بیا بریم با هم بخابیم
ا/ت : ی...یا... چی داری میگی
کوک : نه بیا بریم
که کوک ا/ت رو براید استایل بغل میکنه و پرت کرد تو چادر.............
نویسنده :@خودم✔️
خمارییییییی
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
P*16*
که یهو رونا از پشت سرشون شروع به دست زدن کرد
رونا: به به به بههههههعععه عالی اصلا کف کردم
ا/ت:
داشتم در لذت غرق میشدم که صدای دست زدن اومد سریع از جونگکوک جدا شدم و لباسامو مرتب کردم دیدم شوگا پشت سر رونا وایستاده که یهو برگردوندش و .....(استغفرالله همون کاری که اونا کردن دیگه :/) رمو برگردوندم داشتم از خجالت اب میشدم دویدم رفتم سمت چادرامون
وارد چادر شدم که دیدم وسایل جونگکوک اونجاست
واستا چیییشدددد؟ مگه من با رونا هم چادری نبودم؟ (هم اتاقی شنیده بودم ولی هم چادری نه :/ )
سریع از چادر اومدم بیرون که بورا رو جلوی چادرمون دیدم میخواستم بی تفاوت از کنارش رد شم که یه سیلی محکم بهم زد
ا/ت: چتههههههههههع دختره ی.....(استغفرالله)
بورا : مگه بهت نگفتم به جونگکوک نزدیک نشووووو هاااااااا اون مال منههههه دختره ی هرزه دیگه نبینم دور و برش پیدات بشه وگرنه از این زمین محوت میکنم
ا/ت: اولا لقب خودتو به من نده دوم فقط مواظب باش قبلش نسل خودت منقرض نشه (پوزخند )
*بورا دوباره میخواست بزنتش که با حرف جونگکوک وایستاد
کوک: چطور جرعت میکنی رو دوست دختر من دست بلند کنییی هااا
*بورا رفت خودشو مالید به کوک :/
بورا : اوپاااااااااا دلم برات تنگ شده بوددد ....ها راستی چرا به اون دختر هرزه میگی دوست دخترم هاا اوپااااااا مگه من دوست دخترت نبودمم؟
کوک : خفه شووو دختره ی هرزه لقب خودتو به دوست دخترم ندههه .... گمشو از جلو چشماممم
*که کوک یه سیلی محکم به بورا زد و بورا گریه کنان به چادر خودش رفت :///
کوک: خوبی؟
ا/ت:ا.....اره.......بیا بریم باهم بخابیم
کوک:باهم؟
ا/ت : اره دیگه......... نه وایسا منحرففففف
کوک : دیگه دیره بیا بریم با هم بخابیم
ا/ت : ی...یا... چی داری میگی
کوک : نه بیا بریم
که کوک ا/ت رو براید استایل بغل میکنه و پرت کرد تو چادر.............
نویسنده :@خودم✔️
خمارییییییی
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
۱۹.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.