فیک《 bad boy 》
فیک《 bad boy 》
p*18*
/ت: واییی کوککک دلم درد میکنهه اینجا هم حموم نی برم حموممم:((
کوک: یکم تحمل کن نصف شب یواشکی بریم شهر:/((
ا/ت: با ماشین عمت؟!
کوک: با ماشین شوگا
ا/ت: چحوری میخای جورش کنی؟
کوک: دیگ اونشو پیشکش
ا/ت: ایییییی بمییییریییی من غلط خوردممم یک چیزی گفتم
کوک: میخاس نخولییی(با عشوه)
ا/ت: ببند برو ک اللن رونا میاد اینجا
کوک: وااات امروز اصن همه رفتن جنگل روبه رو فق ما دوتا نرفتیم
ا/ت: وایییی من خیلی دوس داشتم برم جنگلشششش
کوک: خو فردا صبح میریم
ا/ت: ای دسته جمعی حال میده
کوک: با شوگا و رونا میریم
ا/ت: کوک فق بببببببنددددددددددددددد
کوک: با....... شهعععععههههه
کوک از چادر رفت بیرون تا یکم هوا بخوره ا/ت هم راحت باشه
ا/ت: کوک
کوک: جانم؟
ا/ت: نمتونم راه برم از بس ک....
کوک نزاش ا/ت حرفشو بزنه سریع رفت براید اسلاید بقلش کردو یک بوسه ای به لبش زدو گف: منظورتو گرفتم خانمم
ا/ت: خوبه زرنگی...
کوک:(خجالت کشید بچه)
(رونا ویو)
ا/ت خدا نکشتت ک معلوم نی دیشب با کوک چکار کردین
شوگا: رونی ب چی فک میکنی؟
رونا: جانمم!!؟ رونییی!!!
شوگا: ن... ننن شیکر خوردم رونا عزیزم ب چه جیزی فک میکنی؟
رونا: به ا/ت و کوک معلوم نی دیشب باهم بودن چ کردن
شوگولی: همون کاری ک ما کردیم...(با شیطنت)
رونا: اخ اخ حرفش شد باز دلم درد گرف
رونا و شوگا داشتن حرف میزدن ک یک دفعه ا/ت صداشون زدو گفت: به به خوب غیبت میکنین
رونا: چیزه... ام اصن تو توی بقل کوک چ میخای؟؟
کوک: چون دلش میخاد
رونا یک نگاه به شوگا کرد و شوگا هم فهمید با ید چیکار کنه سریع رونا رو براید اسلاید بقل کرد و رونا از خجالت آب شد رف هوا(جالبه اب میشن میرن هوا😂)
در همین بحث بودن این چهار تا مرغای عشق که یک دفعه ناظم گفت::.......
نویسنده:@blink_black_pink_jiso
خمارییی
p*18*
/ت: واییی کوککک دلم درد میکنهه اینجا هم حموم نی برم حموممم:((
کوک: یکم تحمل کن نصف شب یواشکی بریم شهر:/((
ا/ت: با ماشین عمت؟!
کوک: با ماشین شوگا
ا/ت: چحوری میخای جورش کنی؟
کوک: دیگ اونشو پیشکش
ا/ت: ایییییی بمییییریییی من غلط خوردممم یک چیزی گفتم
کوک: میخاس نخولییی(با عشوه)
ا/ت: ببند برو ک اللن رونا میاد اینجا
کوک: وااات امروز اصن همه رفتن جنگل روبه رو فق ما دوتا نرفتیم
ا/ت: وایییی من خیلی دوس داشتم برم جنگلشششش
کوک: خو فردا صبح میریم
ا/ت: ای دسته جمعی حال میده
کوک: با شوگا و رونا میریم
ا/ت: کوک فق بببببببنددددددددددددددد
کوک: با....... شهعععععههههه
کوک از چادر رفت بیرون تا یکم هوا بخوره ا/ت هم راحت باشه
ا/ت: کوک
کوک: جانم؟
ا/ت: نمتونم راه برم از بس ک....
کوک نزاش ا/ت حرفشو بزنه سریع رفت براید اسلاید بقلش کردو یک بوسه ای به لبش زدو گف: منظورتو گرفتم خانمم
ا/ت: خوبه زرنگی...
کوک:(خجالت کشید بچه)
(رونا ویو)
ا/ت خدا نکشتت ک معلوم نی دیشب با کوک چکار کردین
شوگا: رونی ب چی فک میکنی؟
رونا: جانمم!!؟ رونییی!!!
شوگا: ن... ننن شیکر خوردم رونا عزیزم ب چه جیزی فک میکنی؟
رونا: به ا/ت و کوک معلوم نی دیشب باهم بودن چ کردن
شوگولی: همون کاری ک ما کردیم...(با شیطنت)
رونا: اخ اخ حرفش شد باز دلم درد گرف
رونا و شوگا داشتن حرف میزدن ک یک دفعه ا/ت صداشون زدو گفت: به به خوب غیبت میکنین
رونا: چیزه... ام اصن تو توی بقل کوک چ میخای؟؟
کوک: چون دلش میخاد
رونا یک نگاه به شوگا کرد و شوگا هم فهمید با ید چیکار کنه سریع رونا رو براید اسلاید بقل کرد و رونا از خجالت آب شد رف هوا(جالبه اب میشن میرن هوا😂)
در همین بحث بودن این چهار تا مرغای عشق که یک دفعه ناظم گفت::.......
نویسنده:@blink_black_pink_jiso
خمارییی
۱۷.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.