یکی از آرمی های برزیلی از کافه ی خواهر نامجون دیدن کرده و
یکی از آرمی های برزیلی از کافه ی خواهر نامجون دیدن کرده و از تجربش اینجوری نوشته:
’ من خواهرشو بغل کردم و با مادر و پدرش صحبت کردم، اونجا بود که متوجه شدم این همه مهربونی و زیبایی نامجون از کجا اومده، پدر و مادرش از ما برای اینکه نامجون و خواهرش رو حمایت میکنیم تشکر کردن، منم براشون یک دسته گل برده بودم و بهشون گفتم که خودشون و دخترشون و پسرشون برای آرمی ها خیلی با ارزشن، چه روز خاصی بود... خواهرش حتی کیف مرچی که از کافه اش خریده بودم رو برام امضا کرد، شمام بیایید کافه، اینجا همه چیز خوشگله و منوی غذاهاش هم خوشمزست، آها راستی مامان و بابای نامجون هم جفتشون میتونستن خیلی خوب انگلیسی صحبت کنن، پدرش به انگلیسی ازم پرسید "از برزیل اومدی؟ خیلی راه طولانی رو طی کردی، ازت ممنونم" ’
آرمی ها گفتن که خواهر نامجون گل هایی که آرمی ها براش بردن رو همراه با یادداشت روی میز کافه گذاشته و توی گوشه کنار کافه کلکسیون خرس چوبی نامجون و اون کفش های نینی هایی که قبلا توی لایوش گفته بود فقط چون خوشگل بوده خریدتش هم به چشم میخوره 🥺
’ من خواهرشو بغل کردم و با مادر و پدرش صحبت کردم، اونجا بود که متوجه شدم این همه مهربونی و زیبایی نامجون از کجا اومده، پدر و مادرش از ما برای اینکه نامجون و خواهرش رو حمایت میکنیم تشکر کردن، منم براشون یک دسته گل برده بودم و بهشون گفتم که خودشون و دخترشون و پسرشون برای آرمی ها خیلی با ارزشن، چه روز خاصی بود... خواهرش حتی کیف مرچی که از کافه اش خریده بودم رو برام امضا کرد، شمام بیایید کافه، اینجا همه چیز خوشگله و منوی غذاهاش هم خوشمزست، آها راستی مامان و بابای نامجون هم جفتشون میتونستن خیلی خوب انگلیسی صحبت کنن، پدرش به انگلیسی ازم پرسید "از برزیل اومدی؟ خیلی راه طولانی رو طی کردی، ازت ممنونم" ’
آرمی ها گفتن که خواهر نامجون گل هایی که آرمی ها براش بردن رو همراه با یادداشت روی میز کافه گذاشته و توی گوشه کنار کافه کلکسیون خرس چوبی نامجون و اون کفش های نینی هایی که قبلا توی لایوش گفته بود فقط چون خوشگل بوده خریدتش هم به چشم میخوره 🥺
۲.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.