داستان من و تو از آنجا شروع شد

داستان من و تو از آنجا شروع شد ,

که پشت شیشه ی بی جان موبایل به هم جان دادیم...

با دکمه های سرد کیبرد ،

دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم...

با صورتک ها,همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم...

آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم...

شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند...

امروز داستان برگشت...

آغوش هایمان واقعی ،

بوسه هایمان حقیقی, ،

اما با این تفاوت که دیگر من وتو نبودیم...

هرکداممان یک'او'داشتیم....

تو با او هستی و من در حسرت بودن با تو پشت شیشه ی سرد موبایل...

دلم لک زده برای یک صورتک بوسه....!

دلم لک زده برای یک آهنگ همزمان....

دلم لک زده برای یک شب بخیر و...
دیدگاه ها (۵)

با مجوز . . . .بی مجوز . . . .لطفا برایم یک تفنگ بگیر . . . ...

و خداوند فرمود :در دﻳﻦ ﻫﯿــﭻ ﺍﺟﺒـﺎﺭﯼ ﻧﻴـﺴﺖ . . . .ﻭ ﺳﭙـﺲ ﺍﺿـ...

کـــاش؛خــدا بــودم . . . !بــازگــشــتِ تــو ،بــه ســـوی م...

مادرم گفت که عاشق نشوی ...!گفتم : " چـَشمچشم های تــو ،مرا ب...

فقط کنار تو..!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط