پارت شصت دوم
#پارت شصت دوم
رُز:
چشام باز کردم از دورص ا میومد نمی دونستم کجام اصلا قدرت فکر نداشتم نشستم ودور ورمو نگاه کردم
یه دختر اومد باهام حرف می زد انگار کر شده بودم لب زدم
- امیر حسین
دختره ناراحت نگام کرد ورفت
مامان اومد فاطی اومدباهام حرف می زدن صداشون رو نمی شنیدم .
دستموگرفتن واز اون اتاق اومدیم بیرون نمی دونم کجا وایساده بودم یه جا میون خانوادهای امیرحسین حاجی نشسته بود با دستش می زد تو سر خودش حاجیه تو بغل انیسه وشادی بود امیر علی داشت گریه می کرد انگار داشت فریاد می زد می خواستن آرومش کنن نمی تونستن
با یه مرد رفت تو یه اتاقی مامان رو نگاه می کردم داشت حرف می زد
- نمی شنوم...نمی شنوم ...من چرا نمی شنوم...مامان...امیر حسین کو ...امیر حسین کجا رفته ....بگوووو
یکی کشیدم برگشتم رهام بغلم کردم ودستمو گرفت وبردم سمت همون اتاق در رو باز کردورفتیم داخل امیرعلی خم شده بود رو تخت که یه نفر روش بوداشت با یکی حرف می زد نمی دونستم کیه رفتم جلو رهام امیر علی رو بغل کرد ونمی دونم چی گفت از اون ادم فاصله گرفت مرد رو تخت چقدر شبیه امیر حسین بود سرش بانداژ شده بود خم شدم روش امیر حسین بود دستشو گرفتم یخ بود
- امیر حسین...امیر حسین ...پاشو ...چت شده ...
صداها داشت برمی گشت صدای گریه ای امیر علی ورهام میومد از بیرون اتاق صدا میومد
- رهام ...رهام امیر حسین چش شده...امیرعلی داداشت چش شده چرا چیزی نمیگید ...امیر حسین ...امیر حسین بیدار شو جوابمو بده ...امیر علی داداشت که چیزیش نشده ....
امیر علی : داداشم از صبح اینجاست...داداشی ...چطور تونستی تنهامون بزاری...خدا خدا
امیر حسین رو نگاه کردم
امیر علی : داداشم مرده ...داداشم پر پر شد...کاش من جاش می مردم ...خدا کاش جون منو می گرفتی
افتاد رو زانو حاجی اومد بغلش کرد وباهم گریه می کردن خم شدم وسرمو گذاشتم رو سینه ای امیر حسین سرد بود
-امیر حسین...امیر....امیر....
جیغ می زدم وامیر رو صدا می زدم ولی دریغ از جواب دادن
رُز:
چشام باز کردم از دورص ا میومد نمی دونستم کجام اصلا قدرت فکر نداشتم نشستم ودور ورمو نگاه کردم
یه دختر اومد باهام حرف می زد انگار کر شده بودم لب زدم
- امیر حسین
دختره ناراحت نگام کرد ورفت
مامان اومد فاطی اومدباهام حرف می زدن صداشون رو نمی شنیدم .
دستموگرفتن واز اون اتاق اومدیم بیرون نمی دونم کجا وایساده بودم یه جا میون خانوادهای امیرحسین حاجی نشسته بود با دستش می زد تو سر خودش حاجیه تو بغل انیسه وشادی بود امیر علی داشت گریه می کرد انگار داشت فریاد می زد می خواستن آرومش کنن نمی تونستن
با یه مرد رفت تو یه اتاقی مامان رو نگاه می کردم داشت حرف می زد
- نمی شنوم...نمی شنوم ...من چرا نمی شنوم...مامان...امیر حسین کو ...امیر حسین کجا رفته ....بگوووو
یکی کشیدم برگشتم رهام بغلم کردم ودستمو گرفت وبردم سمت همون اتاق در رو باز کردورفتیم داخل امیرعلی خم شده بود رو تخت که یه نفر روش بوداشت با یکی حرف می زد نمی دونستم کیه رفتم جلو رهام امیر علی رو بغل کرد ونمی دونم چی گفت از اون ادم فاصله گرفت مرد رو تخت چقدر شبیه امیر حسین بود سرش بانداژ شده بود خم شدم روش امیر حسین بود دستشو گرفتم یخ بود
- امیر حسین...امیر حسین ...پاشو ...چت شده ...
صداها داشت برمی گشت صدای گریه ای امیر علی ورهام میومد از بیرون اتاق صدا میومد
- رهام ...رهام امیر حسین چش شده...امیرعلی داداشت چش شده چرا چیزی نمیگید ...امیر حسین ...امیر حسین بیدار شو جوابمو بده ...امیر علی داداشت که چیزیش نشده ....
امیر علی : داداشم از صبح اینجاست...داداشی ...چطور تونستی تنهامون بزاری...خدا خدا
امیر حسین رو نگاه کردم
امیر علی : داداشم مرده ...داداشم پر پر شد...کاش من جاش می مردم ...خدا کاش جون منو می گرفتی
افتاد رو زانو حاجی اومد بغلش کرد وباهم گریه می کردن خم شدم وسرمو گذاشتم رو سینه ای امیر حسین سرد بود
-امیر حسین...امیر....امیر....
جیغ می زدم وامیر رو صدا می زدم ولی دریغ از جواب دادن
- ۵۰.۳k
- ۱۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط