پارت شصت ویک
#پارت شصت ویک
رُز:
به آرمان شیر دادم وآروم می زدم پشت شونش
حاجیه : آرمان بیدار شد
سرمو بلند کردم وبا لبخند گفتم : اره
ازم گرفتش وگفت : بیا بریم نهار بخوریم
با هم رفتیم پایین آرمان رو گذاشتم تو جاش وگفتم : امیر علی نیومد
حاجیه : میاد حتما کار داشته
نهار خوردیم ونشستیم حاجیه داشت با ارمان بازی می کرد گوشی خونه زنگ خورد برداشتمش
- الووو
صدای حاجی اومد که گفت : امیر علی کجاست ؟!
- نی...حاجی...حاجی خوبید ؟!
حاجی : خونه خراب شدم ...پسرم از دستم رفت ...
- چی شده حاجی امیر علی چش شده
حاجیه با وحشت اومد وگفت : پسرم چی شده ؟!
- نمی دونم حاجی داره گریه می کنه
حاجیه با وحشت گوشی رو ازم گرفت وگفت : چی شده حاجی پسرم چش شده ....چی ...کی...چی میگی حاجی ...دور ا جونش زبونتو گاز بگیر ...دروغ میگی حاجی ...بچم ...بچم چیزیش نشده...
گریه می کرد ومی زد تو صورت خودش
- امیر علی چی شده ؟!
حاجیه نشست وجیغ می زد ومی زد تو سر خودش شوکه شدم ومات مبهوت گوشی رو برداشتم وشماره ای رهام رو گرفتم
- الووو
-رهام کجایی
رهام : بیرونم آبجی چی شده
- امیر علی چش شده ؟!!!
رهام : امیر علی چیزیش نیست باهامه
حاجیه رو نگاه کردم وگفتم : حاجی زنگ زده گفته امیر علی کجاست فکر کردم.....
رهام :آبجی ...رُز....رُز
- مامان جون چی شده امیر علی که حالش خوبه ...
حاجیه با با فریاد گفت : امیر حسینم ...امیر حسین....
- امیر حسین چی مامان ...
حاجیه از حال رفت ومن مسخ شده نگاش می کردم
- رُز...
برگشتم رهام وامیر علی رو نگاه کردم امیر علی با رنگ پریده وبا ترس گفت : چی شده ...مامان...چی شده رُز...با توه ام
رهام آب اوردیکم ریخت رو صورت حاجیه وگفت : بگو چی شده آبجی
امیر علی سرم داد زدوگفت : مگه لال شدی میگم چی شده
حاجیه به هوش اومد با دیدن امیر علی زد زیر گریه امیر علی بغلش کردوگفت : چی شده مامان ...بگو دارم دق می کنم ...چی شده؟؟؟!!!
حاجیه : داداشت رفت ...امیر حسینم رفت...بابات زنگ زده میگه امیر حسینم مرده ....خدااااا
احساس کردم همه جا تاریک شده وسرم محکم خورد رو زمین گرمی خون رو حس می کردم ونمی دونم دیگه چی شد
رُز:
به آرمان شیر دادم وآروم می زدم پشت شونش
حاجیه : آرمان بیدار شد
سرمو بلند کردم وبا لبخند گفتم : اره
ازم گرفتش وگفت : بیا بریم نهار بخوریم
با هم رفتیم پایین آرمان رو گذاشتم تو جاش وگفتم : امیر علی نیومد
حاجیه : میاد حتما کار داشته
نهار خوردیم ونشستیم حاجیه داشت با ارمان بازی می کرد گوشی خونه زنگ خورد برداشتمش
- الووو
صدای حاجی اومد که گفت : امیر علی کجاست ؟!
- نی...حاجی...حاجی خوبید ؟!
حاجی : خونه خراب شدم ...پسرم از دستم رفت ...
- چی شده حاجی امیر علی چش شده
حاجیه با وحشت اومد وگفت : پسرم چی شده ؟!
- نمی دونم حاجی داره گریه می کنه
حاجیه با وحشت گوشی رو ازم گرفت وگفت : چی شده حاجی پسرم چش شده ....چی ...کی...چی میگی حاجی ...دور ا جونش زبونتو گاز بگیر ...دروغ میگی حاجی ...بچم ...بچم چیزیش نشده...
گریه می کرد ومی زد تو صورت خودش
- امیر علی چی شده ؟!
حاجیه نشست وجیغ می زد ومی زد تو سر خودش شوکه شدم ومات مبهوت گوشی رو برداشتم وشماره ای رهام رو گرفتم
- الووو
-رهام کجایی
رهام : بیرونم آبجی چی شده
- امیر علی چش شده ؟!!!
رهام : امیر علی چیزیش نیست باهامه
حاجیه رو نگاه کردم وگفتم : حاجی زنگ زده گفته امیر علی کجاست فکر کردم.....
رهام :آبجی ...رُز....رُز
- مامان جون چی شده امیر علی که حالش خوبه ...
حاجیه با با فریاد گفت : امیر حسینم ...امیر حسین....
- امیر حسین چی مامان ...
حاجیه از حال رفت ومن مسخ شده نگاش می کردم
- رُز...
برگشتم رهام وامیر علی رو نگاه کردم امیر علی با رنگ پریده وبا ترس گفت : چی شده ...مامان...چی شده رُز...با توه ام
رهام آب اوردیکم ریخت رو صورت حاجیه وگفت : بگو چی شده آبجی
امیر علی سرم داد زدوگفت : مگه لال شدی میگم چی شده
حاجیه به هوش اومد با دیدن امیر علی زد زیر گریه امیر علی بغلش کردوگفت : چی شده مامان ...بگو دارم دق می کنم ...چی شده؟؟؟!!!
حاجیه : داداشت رفت ...امیر حسینم رفت...بابات زنگ زده میگه امیر حسینم مرده ....خدااااا
احساس کردم همه جا تاریک شده وسرم محکم خورد رو زمین گرمی خون رو حس می کردم ونمی دونم دیگه چی شد
- ۳۹.۷k
- ۱۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط