پارت شصت وسوم دوسال بعد

#پارت شصت وسوم #دوسال بعد


امیر علی :
سرمو گرفتم بین دستهام سرم داشت می ترکید
-امیر علی
سرمو آوردم بالا
حاجی : چرا راضی نمیشی
ناراحت نگاش کردم وگفتم : چون زن برادرمه ...چطور می تونم ...حاجی قلبم داره می ترکه
حاجی : تو راضی میشی مجتبی بیاد جای داداشت
- غلط می کنن
حاجی : پس چرا مخالفی
- زن داداشمه حاجی امانت داداشم
حاجی : می زاری امانت های داداشت زیر سایه یکی دیگه زندگی کنن حیف نیست زن برادرت به این پاکی وقشنگی بشه زن یکی دیگه
- بابا تو رو خدا ازمن نخواید ...سختمه...دارم می میرم
حاجی : فکرهات رو بکن امیر علی اجبارت نمی کنم یه بار دلت رو شکستم نمی خوام یه بار دیگه این کارو بکنم فکرهات رو بکن
- حاجی از اینا گذشته من سه ساله قول به یکی دیگه دادم حالا دلشو بشکنم
حاجی : اگه تو قبول کنی نمی زاره اتفاقی بیفته وتو هم به اونی که می خوای میرسی
- یعنی چی بابا
حاجی : فقط اسمت روش باشه
- رو کی اسمم رو کی باشه
حاجی : زن داداشت
متحیر بابا رو نگاه کردم
- چی میگی حاجی ...چی میگی اون مگه برده است
حاجی : چیکار کنم بدمش به غریبه راضی میشی
- بدیش بابا مگه اون کالاست چرا زور میگی حاجی چراااا
نتونستم جلو خودمو بگیرم وگریه کردم حاجی بلند شد اومددستی به شونه ام زد وگفت : تصمیم با خودته بابا تو نشدیه غریبه
جوابشو ندادم بلند شدم رفتم اتاقم
دیدگاه ها (۳)

#پارت شصت وچهارم نازنین:صدای امیر علی وحاجی میومد کنجکاو وای...

#پارت شصد وپنج نازنین: خسته بودم از حرفای تکراری حاجی بغضمو ...

#پارت شصت دوم رُز:چشام باز کردم از دورص ا میومد نمی دونستم ...

#پارت شصت ویک رُز: به آرمان شیر دادم وآروم می زدم پشت شونش ...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

قیافه رو باش تورو مولا !!فقط کم مونده تو چشاش ژل تزریق کنه !...

پارت ۳ویو نامجون جذاب خودمون:بعد از ایکه کلی کتکش زدم با صدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط