چشم در چشمت شدم دیدی ولی نشناختی

چشم در چشمت شدم دیدی ولی نشناختی 
بغض من را خوب فهمیدی ولی نشناختی
مثل ابر بارداری رد شدی از روی دشت 
با نگاهت سخت باریدی ولی نشناختی
من گل سرخی کنار لاله ای بودم که تو
آمدی و لاله را چیدی ولی نشناختی
حال و روزم را که دیدی چشم دزدیدی و بعد
بر من آواره خندیدی ولی نشناختی
بعد از اینکه رد شدی بغض نفس گیرم شکست
با صدای گریه چرخیدی ولی نشناختی..
دیدگاه ها (۷۵)

عشق دنیاے مرا سوزاند، اما پیشڪش داد از این دارم ڪه دینم سوخت...

چه طبیبی که به درمان دلِ بیمارمراهْ بسته که مبادا به مداوا ب...

دل به گاهی دیدنت خوش بود و چیزی کم نداشتجز هراس از رفتنت بیچ...

بدان قدر مرا، مانند من پیدا نخواهد شدکه هر کس با تو باشد غیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط