نام رمان:عشق اجباری
نام رمان:عشق اجباری
کاپل:ات_جونگکوک
ژانر:غمگین_عاشقانه
تعداد پارت:نامعلوم
Part 9
(ویو ات)صبح از خاب بیداز شدم می سونم خاب بود که همون لحظه بیدار شد..
ات:بنظرت کوک اومده
می سون:اره غیر ممکنه نیومده باشع
ات:اوهوم
(ویو ات)رفتیم پایین دیدیم کوک بیدار نشسته بود بهش محل نذاشتم می سونم نذاشت که دیدیم در زدن...
می سون:من میرم باز کنم
ات:باش
می سون:باز که این دختره هرزس
کوک:اره من گفتم بیاد
می سون:تو غلط کردی کوک این دختره رو ول کن چقد بگیم(با داد)
کوک:به شما هیچ ربطی نداره من چیکارکنم....
(ویو ات)که دیدم سوجین اومد تو...
می سون:مگه خونه باباته سرتو میندازی میای تو ها
سوجین:به توچه قراره من اینجا زندگی
می سون:هه ببین هرزه اولن که با من درست حرف بزن اینجا خونه ماعه دومن قبل اینکه تو بیای اینجا زندگی کنی که نمیای خونه پدر منه پی حدتو بدون روانی
سوجین:اوپا... نمیخای چیزی بگی
می سون:نه نمیخاد چیزی بگه چون نمیتونه بگه بخاطر تو روانی اشغال این دخترو به این روز انداخته من که میدونم همه چی زیر سر توعه
سوجین:....
کوک:...
ات:...
می سون:ات بیا بریم بیرون صبحونه بخوریم نمیخام با این هرزه تو یه میز باشم...
ات:.... باش
(ویو ات)رفتیم بیرون صبحونه خوردیم تا ناهار بشه رفتیم بیرونو گشتیم بعد رفتیم ناهار تا شبم خونه نرفتیم رفتیم شام خوردیمو...(پرش زمانی به ۱۱ شب)
ات:کجا میری؟
می سون:امشب بیا خونه من بمون اون هرزه اونجاس
ات:باشه
(ویو ات)رفتیم خونه می سون یکم نشستیم...
(ویو سوجین)اونا هنوز نیومدن خونه الان بهترین زمانه تو مشروب کوک خاب آور بریزم(بهتون میگم چرا)ریختم دادم خورد که بعد چند دقیقه خابید(خب بچه ها سوجین از سوهو دوست پسرش بارداره و میخاد کاری کنه که ادعا کنه بچش از کوکه بخاطر همین تو مشروبش خاب اور ریخت که کوک چیزی یادش نیاد شب چیکار کردن)....
(ویو ات)بلند شدیم رفتیم خابیدیم...
لایک کامنت یادتون نره❤️🔥🙂
کاپل:ات_جونگکوک
ژانر:غمگین_عاشقانه
تعداد پارت:نامعلوم
Part 9
(ویو ات)صبح از خاب بیداز شدم می سونم خاب بود که همون لحظه بیدار شد..
ات:بنظرت کوک اومده
می سون:اره غیر ممکنه نیومده باشع
ات:اوهوم
(ویو ات)رفتیم پایین دیدیم کوک بیدار نشسته بود بهش محل نذاشتم می سونم نذاشت که دیدیم در زدن...
می سون:من میرم باز کنم
ات:باش
می سون:باز که این دختره هرزس
کوک:اره من گفتم بیاد
می سون:تو غلط کردی کوک این دختره رو ول کن چقد بگیم(با داد)
کوک:به شما هیچ ربطی نداره من چیکارکنم....
(ویو ات)که دیدم سوجین اومد تو...
می سون:مگه خونه باباته سرتو میندازی میای تو ها
سوجین:به توچه قراره من اینجا زندگی
می سون:هه ببین هرزه اولن که با من درست حرف بزن اینجا خونه ماعه دومن قبل اینکه تو بیای اینجا زندگی کنی که نمیای خونه پدر منه پی حدتو بدون روانی
سوجین:اوپا... نمیخای چیزی بگی
می سون:نه نمیخاد چیزی بگه چون نمیتونه بگه بخاطر تو روانی اشغال این دخترو به این روز انداخته من که میدونم همه چی زیر سر توعه
سوجین:....
کوک:...
ات:...
می سون:ات بیا بریم بیرون صبحونه بخوریم نمیخام با این هرزه تو یه میز باشم...
ات:.... باش
(ویو ات)رفتیم بیرون صبحونه خوردیم تا ناهار بشه رفتیم بیرونو گشتیم بعد رفتیم ناهار تا شبم خونه نرفتیم رفتیم شام خوردیمو...(پرش زمانی به ۱۱ شب)
ات:کجا میری؟
می سون:امشب بیا خونه من بمون اون هرزه اونجاس
ات:باشه
(ویو ات)رفتیم خونه می سون یکم نشستیم...
(ویو سوجین)اونا هنوز نیومدن خونه الان بهترین زمانه تو مشروب کوک خاب آور بریزم(بهتون میگم چرا)ریختم دادم خورد که بعد چند دقیقه خابید(خب بچه ها سوجین از سوهو دوست پسرش بارداره و میخاد کاری کنه که ادعا کنه بچش از کوکه بخاطر همین تو مشروبش خاب اور ریخت که کوک چیزی یادش نیاد شب چیکار کردن)....
(ویو ات)بلند شدیم رفتیم خابیدیم...
لایک کامنت یادتون نره❤️🔥🙂
۷.۱k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.