به نام خدا

به نام خدا
(پاره ای از یک مثنوی همچنان ناتمام)

می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد

با جهاز شتران کوه احد برپا شد

و از آن آینه با آینه بالا می رفت

دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت

تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد

پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت

تا شهادت بدهد عشق ولی الله است

پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد

بین دست پسر آمنه بالا می رفت

گفت: اینبار به پایان سفر می گویم

" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است

کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است

گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش

بگذارید که یک شمه بگویم دستش _

هر چه در عالم بالاست تصرف کرده

شب معراج به من سیب تعارف کرده

واژه در واژه شنیدند صدارا اما...

گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد

آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
دیدگاه ها (۴)

‍ علی شاه💚 عَلی ماه💚 عَلی راه💚 عَلی نَصْرُمِن الله💚 عَلی زِ...

Fahimeh Sadat:🌹 ✨ 🌹 ✨ 🌹 ✨ 🌹 ✨ 🌹 💥 سخن امام رضا علیه السلام د...

عشق رسوایی محض است که حاشا نشودعاشقی با اگر و شاید و اما نشو...

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ::part¹⁵"روی تخت دراز کشیدو به سقف خیره شد..خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط