Part

Part20

ا.ت ویو
تا شب کلی بهمون خوش گذشت و حال کردیم و الان داشتیم بر میگشتیم خونه

ا.ت: یونگی..

یونگی: دست ا.تو گرفتمو گفتم جانم چیزی شده

ا.ت: من یکم نگران باباتم اون خیلی بهم مبچسبید و خوب الانم...


یونگی: ماشینو زدم کنارو به چشماش نگاه کردم ا.ت میخوام ی چیزی بهت بگم من میخوام بابامو دارو دستشو تحویل پ..پلیس بدم

ا.ت: ی..یونگی ا..اون

یونگی: ا.ت اون جز گند زدن تو زندگیم نقش دیگه ای نداشت خوب پس بزار یکم اون حالش گرفته شع هوم

ا.ت: ..مامانت چی اخه

یونگی: اونم عزاب داده پس مشکلی نداره هوم

ا.ت: اوم باشه

۵مین بعد یونگی ویو

ا.ت خابش برده بود  خیلییی کیوت خابیده بود به دستش که تو دستم بود ی بوسه ریز زوم که مبایلم زنگ خورد


......

یونگی: خوب کارارو اکی کنید

....

یونگی: اره عملیات فردا انجام میشه

.....


یونگی: اون اشغالو بگیرید تمام .....


رسیدیم خونه  ا.تو براید بغل کردم بردم گذاشتمش روی تخت پتو  رو گشیدم روش و از خ نه زدم بیرونو به گوشیش پیام دادم: ببخشید فرشته کوچولوم باید امشبو تنها بخابی باید برم معموریت قول می م فردا زود بیلم وقتی اومدمهمه چیزو واست توضیح میدم اوکی در همین حد بدون که من معم ر مخفیم😅 حااا واست توضیح میدم حواست به کوچولومون باشه ها!🙃 



پایان چت.....
دیدگاه ها (۰)

Part 21 ا.ت ویو صب بیدار شدم دیدم یونگی نیست گوشیمو برداشتم ...

Part22ا.ت ویو تو ماشین بودیم دیگه خسته شدم هی میگه توضیح مید...

Part19 یونگی ویو داشتیم شام میخوردیم گه تصمیم گرفتم بگم یونگ...

من و تو Part34ا. ت ویو اون شخص شخص ت... ت.. تهیونگ اینجا چیک...

فیک مافیای سیاه من part 3

فیک مافیای سیاه من part 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط