خیالت تخت من مدیون هیچ شهری نیستم
خیالت تخت من مدیون هیچ شهری نیستم.
تو چنان به خواب هایم سرایت کرده ای که هم آغوش هیچ تختی نشده ام ...
وقتی تمام باد ها به انحنای آغوش تو آرام گرفته اند و چشمایت در شعرهای من رد وبدل می شوند ، پلک بسته ام تا فتح کنم تمام شب را
با ملحفه های تنهایی...
پشت هزار ویک شب در چشمان بلاتکلیف ات میترسم گرگ های دلم وحشی شوند و دریک قدمی ات طوفان کند تمام سرکشی هایم ...
تو چنان به خواب هایم سرایت کرده ای که هم آغوش هیچ تختی نشده ام ...
وقتی تمام باد ها به انحنای آغوش تو آرام گرفته اند و چشمایت در شعرهای من رد وبدل می شوند ، پلک بسته ام تا فتح کنم تمام شب را
با ملحفه های تنهایی...
پشت هزار ویک شب در چشمان بلاتکلیف ات میترسم گرگ های دلم وحشی شوند و دریک قدمی ات طوفان کند تمام سرکشی هایم ...
- ۸.۱k
- ۰۸ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط