سلام

سلام...
این تک واژه را می گویم ، چقدر دلم می خواست که این واژه به راستی گذرنامه ای می گشت در سراسر دنیا برای همه آدمها...
برای همه ی مشکل ها...

مثلا سلام به قطار می گفتی ، یا هواپیما و کشتی و وارد می گشتی،
سلامت را به عنوان بلیط می پذیرفتند...

مثلا سلام به زن ناشناس می گفتی و او همان دم عاشقت می شد
یا با لبخندی پوزش طلبانه می گفت که پیش از تو سلامش داده اند...
-
مثلا سلام می گفتی و آسمان صاف می بارید...
به خاک خاموش می گفتی و خاک  شاخ و برگ می داد ومی شکفت...
-
مثلا سلام حتی به مرگ هم می گفتی و او می فهمید که راه را اشتباه آمده است...

آن زمان اگربه خرس هم می گفتی سلام شاید که در همان لحظه بازیچه می شد در دست بچه ، بازیچه ای چنان درست و حسابی که نه کوک
می شود و نه خراب...

مار هم شاید عصا می شد برای پیرمردها ، تمساح  کمد اسباب بازیها
گوزن وحشی،  جالباسی و طوفان، رقصنده صحنه و انسان هم، انسان...

هیچ چیز در دنیا غیر ممکن نیست، اگر که «خیر» حاکم دنیاست...
-
پس سلام به تو و به شما عزیزان آشنا و ناآشنا
باشد که غیرممکن ممکن شود در سراسر دنیا برای همه آدمها
همین امروز و همین فردا تنها با یک واژه "سلام"
دیدگاه ها (۱۳)

توُ خیالمه   که دنیا ، جاییه که احدی پیدا نمیشه تا دیگری رو ...

سال‌هاست بر این سرزمین کار می‌کنم آجر کنار هم می‌گذارم مز...

زندگی به قامت یک احمق ایستاده در ضخامت لنزهای سیاهوسفید عکا...

خیالت تخت من مدیون هیچ شهری نیستم.تو چنان به خواب هایم سرای...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط