حکایتبسیارشیرین

💎#حکایت_بسیار_شیرین 👇
🏠یک بام دو هوا

سال‌ها پیش، پیرزنی با دختر و پسرش و داماد و عروسش با هم زندگی می‌کردند. در یک شب گرم تابستان، همه روی پشت بام خانه خوابیده بودند. یک طرف بام، عروس و پسرش خوابیده بودند و طرف دیگر بام، دختر و دامادش.
پیرزن دید که پسر و عروسش به هم چسبیده خوابیده‌اند، بیدارشان کرد و گفت: «در این هوای به این گرمی خوب نیست به هم چسبیده باشید، از هم جدا بخوابید!»
پیرزن نگاهی به دختر و دامادش در طرف دیگر بام انداخت. دید که آن دو با فاصله از هم خوابیده‌اند. گفت: «در هوای به این سردی، خوب نیست از هم جدا بخوابید. بروید کنار هم!»
عروس که این طور دید بلند شد و گفت:

قربون برم خدا را
یک بام و دو هوا را

یک بر بام زمستون
یک بر بوم تابستون
دیدگاه ها (۰)

پژو 405 که تو کشور خودش(فرانسه) ببری یا یادشون نمیاد کی تولی...

خبرگزاری صدا و سیما: افزایش نامتعارف و چندبرابری اجاره بها د...

عههه!این چه کاری بود!؟داشتیم خوش و بش رییس جمهورمون رو با خب...

دستکاری عُرفدر این مملکت هزاران سال زن و مرد در کنار هم زندگ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_292+خب داداش، زن داداش...

داستان نویسی پارت ۸ ---فصل ۲۶: نبرد در تالار فراموشیسایه‌ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط