چند وقتی میشد که از فوت مرد زندگیش گذشته بود یه روز زم

چند وقتی میشد که از فوتِ مردِ زندگیش گذشته بود، یه روز زمانی که تمام فامیل توی خونش جمع شده بودن ، یکی از فامیل ها از پیرزن پرسید: خانوم ببخشید این سوال رو از شما میپرسم ، خدابیامرز مال و اموالی هم داشتن که برای شما گذاشته باشن؟؟!
پیرِزن با ناراحتی جواب داد: تمومِ اموالش رو وقف کرد.
پسرش از اون گوشه گفت: مامان!!! بابا اموالی نداشت که بخواد وقفش کنه!!
پیرِزن جواب داد: اون لحظه به لحظه ی زندگیشو وقفِ خوشحال کردن من کرد....
دیدگاه ها (۱)

من شاید مقطعی شاد باشم مثلا چن ساعت یا چند روز ولی درکل ادم ...

+چرا از اونجا رفتی؟_چون هیچوقت احساس خوبی نداشتم+اما بنظرت ا...

با شناختی که از خودم دارم اگه صدها بار بمیرم و از نو متولد ب...

یهو‌چشاتو باز میکنی میبینی دیگه عاشق نمیشی دیگه هیشکی رو دوس...

black flower(p,228)

black flower(p,300)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط