ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من

ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من

ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار من

اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
این بس نباشد خود تو را کاگه شوی از خار من

یادت نمی‌آید که او می کرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من

چون مهر دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من

😔 😔 😔
دیدگاه ها (۱)

اگه دیدی کسی.....از تنهایش لذت میبره،بدونراز قشنگی توی دلش د...

ارزش یک احساس به شدت آن نیست به مدت آن است عشق اگر واقعی باش...

قمارعشق شیرین است، اگرچه باز می‌بازم..تو از آس دلت مغرور و م...

گل را به عزیزان می دهند و محبت را به مهربانان ڪدام لایق شماس...

من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باشگر به جانان آشنایی از ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط