against each other⁴

یونگی پوزخندی زد 'عالیه' و الیز هومی

کشید...'خب پرنسس من به کارگرا

میگم وسایلتون رو به قصر بیارن'
الیز چشماشو گردوند

"از العان؟"

یونگی هم چشمی گردوند'نه از فردا'

الیز با شوک نگاهی به شوگا انداخت

"یاااا منو دس میندازی مین یونگی؟"

یونگی پوزخندی زد....'نه اتفاقا چرا باید همچین کاری کنم؟'

الیز هم پوزخندی زدو جلوتر اومد

"بچرخ تا بچرخیم مین یونگی"

شوگا هم متقابل پوزخندی زد

'بچرخ تا بچرخیم فریبنده'

الیز خنده ای حرصی کردو سرحال گفت

'خب خب اگه قراره اینجا زندگی کنم

باید یه سری قانون بزاریم دیگه...مگه نه؟'
یونگی هم خنده ای کرد رسیدیم به

بحث مورد علاقش
"خب خب اول از همه بگم پرنسس

اینجا یسری قانون دارم که بهت میگم

و بعد قانون های جدید میزارم....

یک بی احترامی نبینم

دو شوخی های بی معنی نبینم

سه قبل هرکاری اجازه میگیری

چهار حالا که تو یه خونه زندگی میکنیم دوستی و یا....با پسرا ممنوع

پنج وقتی دستوری میدم روش حرفی زده نمیشه...

ایناهاس و قبل اینکه حرفی بزنی بگم

رعایت نکردن هرکدوم از اینها تنبیه

جداگانه داره...
الیز با بهت به یونگی خیره شد....

و غرغر کرد 'یااا این عادلانه نیست'

دل یونگی بخاطر کیوتی الیز ضعف

رفت.....و درجواب به الیز گفت....
________________________________________________________________
دیدگاه ها (۱۵)

against each other⁵

زیبایی؟مسترجئون'توهمیشه'زیبایی!!!وبعله-پروف'جدید.

against each other³

اویییی تم پیج وایب گودی بهم میدع^^خیلی خوفف شده باید به فکر عوض کردن پروف باشم'هعی🎀🐈

برادر بی رحم من💔🥀🖤💫part 2&ولی... "کافیه (عصبی) &چ... چشم ببخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط