مایکی: ببند، دعا کن خودم قبلش تورو نکشته باشم
مایکی: ببند، دعا کن خودم قبلش تورو نکشته باشم
راننده: اهم.. *سرفه*
مایکی و ایزانا: چه مرگته مردک گدوخ *ادمین: گدوخ یعنی کره خر😂*
راننده: رسیدیم عمارت
*مایکی و ایزانا پیاده شدن و در عمارت رو باز کردن*
کوکونوی: معلومه شما دوتا کدوم گورسونی رفتین؟
سانزو: هوی بفهم چی میگی
ران 🥂 مینوشد : خب خب، بلاخره تشریف فرما شدین
ریندو: کجا بودین؟
کاکوچو: بذارین این دوتا از در بیان بعد شروع کنین سوال پرسیدن
ایزانا: به عنوان پادشاه دلیلی واسه جواب دادن به سوالاتتون ندارم و....
مایکی: و آماده باشین که یه دختر قراره بیاد
همه تو شوک و ران نوشیدنیش میپره تو گلوش: دخترررر؟!؟!؟
ایزانا: مگه چی گفتیم؟
کوکونوی: اها چه شوخی قشنگی، حالا بیا بشین کلی کار سرمون ریخته
*ایزانا با پشت دست میخوابونه رو پشت گردن کوکونوی*
ایزانا: به نظرت من شوخی دارم باهات؟
سانزو: رسما وات د...
ریندو: دختر از کجا اومد
مایکی: دختر کیبا است *اسم بابات*
کوکونوی: پس بگو چر به من گفتی یکم پول از دارایی های بونتن بذارم تو حساب بانکی اون بدبخت
کاکوچو: هی ایزانا، مایکی نگو که میخواین پای اون دختر مظلوم رو به این مافیا بازی ها باز کنین، اگه هم پاش رو به اینجور بدبخت ها باز کردین باید حواستون بهش باشه، وگرنه خودم دوتاتونو از وسط قاچ میکنم
ایزانا: هوی کاکوچو، نگو تو هم سوزومه رو دوسش داری
کاکوچو: عاشقش نیستم، مثل خواهرم میمونه، ما قبلا توی یه محله زندگی میکردیم و مامانامون باهم خیلی صمیمی بودن، من همیشه مراقب سوزومه بودم، سوزومه یه داداش داره، اونم از من کوچک تره، هردوشون منو داداش صدا میکنن، من برای تو و مایکی ارزش زیادی قائلم، اما، اگه به سوزومه کوچک ترین اسیبی وارد شه، خودم سوزومه رو ازتون دور میکنم
*جو بشدتتتت جدی *
ران: خبر جدید کاکوچو غیرتی میشود
سانزو: بار جدی باش
ران: تو خوبی بابا
سانزو: صد درصد، معلومه، اصلا جای مقایسه نیست
کاکوچو: دو دقیقه ساکتتت!!
مایکی: به هر حال باید میگفتیم، سانزو، برای هفته ی دیگه روز شنبه برین دنبالش و بیارینش عمارت
سانزو: حتما
مایکی: خوبه، کوکونوی پرونده هارو برام بفرس رو لپ تاب تا کاراش رو اوکی کنم، قاچاق اسلحه از فرانسه به توکیو موفق امیز بود؟
کوکونوی: اره،اوکیه، باید دو هفته دیگه دم اسکله منتظر کشتی باشیم، فقط مایکی، به نظرم باید یه بدل برا خودت پیدا کنی، چون یکم مشکوکه، خیلی دارن اسلحه هارو ارزون میفروشن، شاید بخوان کاری بکنن
مایکی: ریندو، سعی کن یه ربات شبیه من پیدا کنی
ریندو:.
☆پایان پارت 3☆
ادمین: فسیل شدینا، اقا من میترسم، یه صدا از تو پذیرایی اومد منو اجیم رفتیم تو پذیرایی و دیدیم چراغ لوستر اشپزخونه روشنه ولی همه تو اتاقاشونن و چراغ پارکینگ هم روشنه، من دارم سکته میکنم😱
راننده: اهم.. *سرفه*
مایکی و ایزانا: چه مرگته مردک گدوخ *ادمین: گدوخ یعنی کره خر😂*
راننده: رسیدیم عمارت
*مایکی و ایزانا پیاده شدن و در عمارت رو باز کردن*
کوکونوی: معلومه شما دوتا کدوم گورسونی رفتین؟
سانزو: هوی بفهم چی میگی
ران 🥂 مینوشد : خب خب، بلاخره تشریف فرما شدین
ریندو: کجا بودین؟
کاکوچو: بذارین این دوتا از در بیان بعد شروع کنین سوال پرسیدن
ایزانا: به عنوان پادشاه دلیلی واسه جواب دادن به سوالاتتون ندارم و....
مایکی: و آماده باشین که یه دختر قراره بیاد
همه تو شوک و ران نوشیدنیش میپره تو گلوش: دخترررر؟!؟!؟
ایزانا: مگه چی گفتیم؟
کوکونوی: اها چه شوخی قشنگی، حالا بیا بشین کلی کار سرمون ریخته
*ایزانا با پشت دست میخوابونه رو پشت گردن کوکونوی*
ایزانا: به نظرت من شوخی دارم باهات؟
سانزو: رسما وات د...
ریندو: دختر از کجا اومد
مایکی: دختر کیبا است *اسم بابات*
کوکونوی: پس بگو چر به من گفتی یکم پول از دارایی های بونتن بذارم تو حساب بانکی اون بدبخت
کاکوچو: هی ایزانا، مایکی نگو که میخواین پای اون دختر مظلوم رو به این مافیا بازی ها باز کنین، اگه هم پاش رو به اینجور بدبخت ها باز کردین باید حواستون بهش باشه، وگرنه خودم دوتاتونو از وسط قاچ میکنم
ایزانا: هوی کاکوچو، نگو تو هم سوزومه رو دوسش داری
کاکوچو: عاشقش نیستم، مثل خواهرم میمونه، ما قبلا توی یه محله زندگی میکردیم و مامانامون باهم خیلی صمیمی بودن، من همیشه مراقب سوزومه بودم، سوزومه یه داداش داره، اونم از من کوچک تره، هردوشون منو داداش صدا میکنن، من برای تو و مایکی ارزش زیادی قائلم، اما، اگه به سوزومه کوچک ترین اسیبی وارد شه، خودم سوزومه رو ازتون دور میکنم
*جو بشدتتتت جدی *
ران: خبر جدید کاکوچو غیرتی میشود
سانزو: بار جدی باش
ران: تو خوبی بابا
سانزو: صد درصد، معلومه، اصلا جای مقایسه نیست
کاکوچو: دو دقیقه ساکتتت!!
مایکی: به هر حال باید میگفتیم، سانزو، برای هفته ی دیگه روز شنبه برین دنبالش و بیارینش عمارت
سانزو: حتما
مایکی: خوبه، کوکونوی پرونده هارو برام بفرس رو لپ تاب تا کاراش رو اوکی کنم، قاچاق اسلحه از فرانسه به توکیو موفق امیز بود؟
کوکونوی: اره،اوکیه، باید دو هفته دیگه دم اسکله منتظر کشتی باشیم، فقط مایکی، به نظرم باید یه بدل برا خودت پیدا کنی، چون یکم مشکوکه، خیلی دارن اسلحه هارو ارزون میفروشن، شاید بخوان کاری بکنن
مایکی: ریندو، سعی کن یه ربات شبیه من پیدا کنی
ریندو:.
☆پایان پارت 3☆
ادمین: فسیل شدینا، اقا من میترسم، یه صدا از تو پذیرایی اومد منو اجیم رفتیم تو پذیرایی و دیدیم چراغ لوستر اشپزخونه روشنه ولی همه تو اتاقاشونن و چراغ پارکینگ هم روشنه، من دارم سکته میکنم😱
۱۰.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.