اسم ا/ت: سایا
@kpop_anime77 درخواستی
*فقط تو فهمیده بودی که مگومی در حال افسردگی است. علاوه بر کلاس ها و مأموریت ها، او به سختی اتاق خود را ترک می کرد. حتی یوجی و نوبارا، حتی متوجه نشدند یا به نظر می رسید اهمیتی نمی دهند. نمی خواستی فضولی کنی اما کار به جایی رسید که دیگر نمی توانستی ساکت بمونی. بعدازظهر بود و تصمیم گرفتی بری به اتاق مگومی توی خوابگاه مدرسه جوجوتسو،رسیدی دم در اتاقش و در زدی.*
"کی اونجاست؟" *شنیدی که مگومی با صدای ضعیف میپرسه*
سایا: هی مگومی، منم سایا، میتونم بیام داخل
مگومی: چیکار داری
سایا: گفتم واجبه، بیام تو؟
مگومی: بیا
*سایا اومد تو اتاق مگومی دید تاریکهههه، و یه نور خیلی کم دارع از بین پرده ها سوسو میزنه،سایا چراغا رو روشن میکنه*
سایا: مگومی داری با خودت چیکا..... این چه وضعه اتاقهههه؟؟؟!؟!؟!؟!*اتاق مگومی رو جنگل امازون فرض کن،زیر چشمای مگومی قرمزززززز،انگار صد ساله نخوابیدع *
مگومی: بگو و زودتر برو
سایا: مگومی از تو بعیده، اتاق تو الان از اتاق گوجو-سنسی هم وضعش خراب تره
مگومی: گفتم بگو و برو!
سایا: مگومی، اتفاقی افتاده؟ چرا افسرده شدی؟
*مگومی اولش تعجب کرد بعد دوبارع نرمال شد*
مگومی: چرا باید افسردع بشم، توهم زدی؟
سایا: برو خودتو سیاه کن😐
مگومی:........
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
☆پایان پارت 1☆
ادمین: لایک و کامنت نشه فراموش، میدونستمتون🤭 اگه لایک ها بالای پنج تا بشه، پارت دومش هم مینویسم
*فقط تو فهمیده بودی که مگومی در حال افسردگی است. علاوه بر کلاس ها و مأموریت ها، او به سختی اتاق خود را ترک می کرد. حتی یوجی و نوبارا، حتی متوجه نشدند یا به نظر می رسید اهمیتی نمی دهند. نمی خواستی فضولی کنی اما کار به جایی رسید که دیگر نمی توانستی ساکت بمونی. بعدازظهر بود و تصمیم گرفتی بری به اتاق مگومی توی خوابگاه مدرسه جوجوتسو،رسیدی دم در اتاقش و در زدی.*
"کی اونجاست؟" *شنیدی که مگومی با صدای ضعیف میپرسه*
سایا: هی مگومی، منم سایا، میتونم بیام داخل
مگومی: چیکار داری
سایا: گفتم واجبه، بیام تو؟
مگومی: بیا
*سایا اومد تو اتاق مگومی دید تاریکهههه، و یه نور خیلی کم دارع از بین پرده ها سوسو میزنه،سایا چراغا رو روشن میکنه*
سایا: مگومی داری با خودت چیکا..... این چه وضعه اتاقهههه؟؟؟!؟!؟!؟!*اتاق مگومی رو جنگل امازون فرض کن،زیر چشمای مگومی قرمزززززز،انگار صد ساله نخوابیدع *
مگومی: بگو و زودتر برو
سایا: مگومی از تو بعیده، اتاق تو الان از اتاق گوجو-سنسی هم وضعش خراب تره
مگومی: گفتم بگو و برو!
سایا: مگومی، اتفاقی افتاده؟ چرا افسرده شدی؟
*مگومی اولش تعجب کرد بعد دوبارع نرمال شد*
مگومی: چرا باید افسردع بشم، توهم زدی؟
سایا: برو خودتو سیاه کن😐
مگومی:........
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
☆پایان پارت 1☆
ادمین: لایک و کامنت نشه فراموش، میدونستمتون🤭 اگه لایک ها بالای پنج تا بشه، پارت دومش هم مینویسم
۴.۶k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.