من و تو(فصل ۲ پارت ۸)
من و تو(فصل ۲ پارت ۸)
یونا اب دهنشو قورت داد و خیلی با جدیت به من نگاه کرد....
×ببین نونا! الان مشکلت چیه؟ تو خودت شوهر داری منم شوهر دارم...
+یونا من مگه بهت نگفته بودم جونکوک رو دوست دارم؟ (بغض)
×نونا بنظرت من تهیونگ رو دوست نداشتم؟؟ وقتی تو با تهیونگ ازدواج کردی حتی بهم خبرم ندادی! عروسیتم دعوتم نکردی(با داد و گریه)
+یونا بنظرت چیکار میکردم؟؟ (گریه) واقعا نمیدونی تو چه وضعیتی بودم...
×نونا مگه من دلم میخواست با جونکوک ازدواج کنم؟؟ پدر بزرگت زورم کرد این کارو انجام بدممم... وقتی فهمیدم ازدواج کردی قبول کردم(داد و گریه)
+نباید این کارو میکردی!!! (گریه) میخواستم وقتی پدربزرگ میمیره از ته طلاق بگیرم و بیام با جونکوک.. (داد و گریه)
×من از کجا میدونستم؟؟؟ در ضمن تو با تهیونگی!... و من با جونکوک!... بیا زندگی خودمون رو بکنیم...
دستمو به دسته مبل کوبیدم و روبه روی یونا وایسادم...
+ببین یونا!... من دیگه با زندگی تو و جونکوک کاری ندارم... ولی اینو بدون که... اینو بدون.... دیگه بین ما دوستی ای نیست...
و بعد سریع کیفم رو برداشتم و از اونجا بیرون رفتم...
×فکر کردی من به این دوستی علاقه داشتم هققققق برو!... (فین فین) برو دیگه هم بر نگرد!! (گریه) (با زانو هاش افتاد زمین و گریه کرد)
رفتم بیرون.. تو خیابون قدم میزدم.. جای یکی از ایستگاه های اتوبوس نشستم و به خیابون ظول زدم...
(ویو یونا)
دختره هرزه! مثل رعیسا با من صحبت میکنه.. دیگه نباید بهش فکر کنم... من زندگی خودمو دارم...
÷سلام عشقم.. ما اومدیم..
_نونا! نونا!
×سلام.... نونا اینجا نیست..
_کجا رفته؟؟ (نگران)
×بیرون... نمیدونم کجا رفته...
تهیونگ سریع سوییچ ماشینش رو برداشت و رفت دونبال نونا..
(ویو نونا)
زدم زیر گریه.. چرا گریم بند نمیومد؟؟ همون موقع بارون امد.. خیلی هم سرد بود..(یاد یکی از صحنه های دبیلو افتادم😂🤝) منم که با دامن بودم.. داشتم یخ میزدم..
به دور و بر نگاه کردم... یدفعه دیدم تهیونگ اونور خیابون مثل موش اب کشیده شده داره میاد سمتم....
+ت تهیونگ..
_نونا!....
تهیونگ سریع امد جام.. کتشو دراورد و دورم گرفت..
_نونا چرا این کارو کردی؟ الان سرما میخوری...
+متاسفم...
تهیونگ براید استایل منو بغل کرد و منو به سمت ماشین برد...
(تو راه خونه)
+ت تهیونگ سرده... (صداش لرزونه)
_نونا بخاری ماشین درجه ی اخرشه..
+سر سرده...
_الان میرسیم خونه عشقم... (نگران)
.
..
..
.
بلع دیگ... شب یه پارت دیگشم میزارم..
یونا اب دهنشو قورت داد و خیلی با جدیت به من نگاه کرد....
×ببین نونا! الان مشکلت چیه؟ تو خودت شوهر داری منم شوهر دارم...
+یونا من مگه بهت نگفته بودم جونکوک رو دوست دارم؟ (بغض)
×نونا بنظرت من تهیونگ رو دوست نداشتم؟؟ وقتی تو با تهیونگ ازدواج کردی حتی بهم خبرم ندادی! عروسیتم دعوتم نکردی(با داد و گریه)
+یونا بنظرت چیکار میکردم؟؟ (گریه) واقعا نمیدونی تو چه وضعیتی بودم...
×نونا مگه من دلم میخواست با جونکوک ازدواج کنم؟؟ پدر بزرگت زورم کرد این کارو انجام بدممم... وقتی فهمیدم ازدواج کردی قبول کردم(داد و گریه)
+نباید این کارو میکردی!!! (گریه) میخواستم وقتی پدربزرگ میمیره از ته طلاق بگیرم و بیام با جونکوک.. (داد و گریه)
×من از کجا میدونستم؟؟؟ در ضمن تو با تهیونگی!... و من با جونکوک!... بیا زندگی خودمون رو بکنیم...
دستمو به دسته مبل کوبیدم و روبه روی یونا وایسادم...
+ببین یونا!... من دیگه با زندگی تو و جونکوک کاری ندارم... ولی اینو بدون که... اینو بدون.... دیگه بین ما دوستی ای نیست...
و بعد سریع کیفم رو برداشتم و از اونجا بیرون رفتم...
×فکر کردی من به این دوستی علاقه داشتم هققققق برو!... (فین فین) برو دیگه هم بر نگرد!! (گریه) (با زانو هاش افتاد زمین و گریه کرد)
رفتم بیرون.. تو خیابون قدم میزدم.. جای یکی از ایستگاه های اتوبوس نشستم و به خیابون ظول زدم...
(ویو یونا)
دختره هرزه! مثل رعیسا با من صحبت میکنه.. دیگه نباید بهش فکر کنم... من زندگی خودمو دارم...
÷سلام عشقم.. ما اومدیم..
_نونا! نونا!
×سلام.... نونا اینجا نیست..
_کجا رفته؟؟ (نگران)
×بیرون... نمیدونم کجا رفته...
تهیونگ سریع سوییچ ماشینش رو برداشت و رفت دونبال نونا..
(ویو نونا)
زدم زیر گریه.. چرا گریم بند نمیومد؟؟ همون موقع بارون امد.. خیلی هم سرد بود..(یاد یکی از صحنه های دبیلو افتادم😂🤝) منم که با دامن بودم.. داشتم یخ میزدم..
به دور و بر نگاه کردم... یدفعه دیدم تهیونگ اونور خیابون مثل موش اب کشیده شده داره میاد سمتم....
+ت تهیونگ..
_نونا!....
تهیونگ سریع امد جام.. کتشو دراورد و دورم گرفت..
_نونا چرا این کارو کردی؟ الان سرما میخوری...
+متاسفم...
تهیونگ براید استایل منو بغل کرد و منو به سمت ماشین برد...
(تو راه خونه)
+ت تهیونگ سرده... (صداش لرزونه)
_نونا بخاری ماشین درجه ی اخرشه..
+سر سرده...
_الان میرسیم خونه عشقم... (نگران)
.
..
..
.
بلع دیگ... شب یه پارت دیگشم میزارم..
۸.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.