خدمتکارا دلشون برای ات میسوخت کوک همه شونو اخراج کرد و فق
خدمتکارا دلشون برای ات میسوخت کوک همه شونو اخراج کرد و فقط هدمتکارای مادر رو اورد البته بجز اجوما خدمتکاری که مادر اون دختر بود گفت
#اره عزیزم برو ...میا دخترم
&بله مامان
+م..میا(اسم دوستش یادم نمیاد اینو گذاشتم و بگم این همون دوست ات هستش)
&ات
+میا(گریه و خنده و دووید توی بغلش)
#شما دوتا
&مامان این اتس که گفتم بهت
#ات جان
+خاله جون ...
چند دقیقه بعد
زینگ زینگ زینگ زینگ
+من باز میکنم
+رفتم جلوی در که .....
#اره عزیزم برو ...میا دخترم
&بله مامان
+م..میا(اسم دوستش یادم نمیاد اینو گذاشتم و بگم این همون دوست ات هستش)
&ات
+میا(گریه و خنده و دووید توی بغلش)
#شما دوتا
&مامان این اتس که گفتم بهت
#ات جان
+خاله جون ...
چند دقیقه بعد
زینگ زینگ زینگ زینگ
+من باز میکنم
+رفتم جلوی در که .....
- ۴.۸k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط