عشق ممنوع!(6)
لباسم رو پوشیدم و رفتم توی پذیرایی. یه مرد کره ای بود که قدش کوتاه بود. خب شاید اینم بتونم اذیت کنم و با فکر کردن به نقشه های پلیدم یه پوزخند زدم:بریم که بازی کنیم! و رفتم سمتش:
سلام!
@سلام رورا. این آقای کانگ هست معلم موسیقی تو.بهت خوانندگی یاد میده.
اهوم.سلام آقای کانگ من رورا هستم.
و بهش دست دادم که اونم متقابلا وست داد:
&سلام رورا.همونطور که گفتن من کانگ هستن و خیلی خوشحالم که این افتخار رو دارم که معلمت شدم.
زیر لب به فارسی گفتم:می بینی!. و خندیدم که دوباره جواب خندم فقط چشم غرش بود. یه نگاه بهش کردم و با اشاره ی صورتم گفتم:چیه مگه؟! و لب خند اون آقای کانگ که هیچی از حرفامون رو نمی فهمید.
خب از کجا شروع می کنین؟
&اول چندتا نت بهت میدم بخونی ببینم صدات چچوریه
باشه.
و شروع کرد به تکرار کلمه هایی مثل آ ای او و منم تکرار کردم ولی نمی تونستم زیاد با نت بالا بخونم که اومد جلو.از این کارش تعجب کردم و قیافه ی رییسم که آماده ی کوچک ترین خطایی از طرف اون بود رو زیر نظر گرفتم
چی کار میکنین؟!
&سرت رو بالا بگیر
برای چی؟!
بی اهمیت به من سرم رو زد بالا و داخل بینیم رو نگاه کرد
&ببینم تو انحراف بینی داری؟!
راستش ترسیدم. به رییسم نگفته بودم که انحراف بینی دارم چون کسایی که کوچک ترین بیماری داشتن رو راه نمیداد.یه نگاه بهش کردم که دیدم با چهره ی متعجب داشت نگاهش میکرد
بله
&اینجوری نمیشه.با انحراف بینی نمیتونی بخونی. باید اول عمل کنی.
اینو که گفت انگار دنیا روی سرش خراب شد.از چشماش عصبانیت میبارید و این منو برای اولین بار می ترسوند.یعنی اینقدر پنهان کاریم بد بوده که اینجوری عصبانی شده؟!اصلا به اون چه؟!
سریع اونا رو پیچوندم و رفتم توی اتاق و درو قفل کردم.امشب حتما یه دعوای بزرگ میشه و من باید آرامشم رو حفظ کنم.
سلام!
@سلام رورا. این آقای کانگ هست معلم موسیقی تو.بهت خوانندگی یاد میده.
اهوم.سلام آقای کانگ من رورا هستم.
و بهش دست دادم که اونم متقابلا وست داد:
&سلام رورا.همونطور که گفتن من کانگ هستن و خیلی خوشحالم که این افتخار رو دارم که معلمت شدم.
زیر لب به فارسی گفتم:می بینی!. و خندیدم که دوباره جواب خندم فقط چشم غرش بود. یه نگاه بهش کردم و با اشاره ی صورتم گفتم:چیه مگه؟! و لب خند اون آقای کانگ که هیچی از حرفامون رو نمی فهمید.
خب از کجا شروع می کنین؟
&اول چندتا نت بهت میدم بخونی ببینم صدات چچوریه
باشه.
و شروع کرد به تکرار کلمه هایی مثل آ ای او و منم تکرار کردم ولی نمی تونستم زیاد با نت بالا بخونم که اومد جلو.از این کارش تعجب کردم و قیافه ی رییسم که آماده ی کوچک ترین خطایی از طرف اون بود رو زیر نظر گرفتم
چی کار میکنین؟!
&سرت رو بالا بگیر
برای چی؟!
بی اهمیت به من سرم رو زد بالا و داخل بینیم رو نگاه کرد
&ببینم تو انحراف بینی داری؟!
راستش ترسیدم. به رییسم نگفته بودم که انحراف بینی دارم چون کسایی که کوچک ترین بیماری داشتن رو راه نمیداد.یه نگاه بهش کردم که دیدم با چهره ی متعجب داشت نگاهش میکرد
بله
&اینجوری نمیشه.با انحراف بینی نمیتونی بخونی. باید اول عمل کنی.
اینو که گفت انگار دنیا روی سرش خراب شد.از چشماش عصبانیت میبارید و این منو برای اولین بار می ترسوند.یعنی اینقدر پنهان کاریم بد بوده که اینجوری عصبانی شده؟!اصلا به اون چه؟!
سریع اونا رو پیچوندم و رفتم توی اتاق و درو قفل کردم.امشب حتما یه دعوای بزرگ میشه و من باید آرامشم رو حفظ کنم.
۷.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.