رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۷۷
ارسلان: پوف
دیانا :نوچ نمیخوابه ارسلان راه افتادم رفتم تو حال نشستم رو مبل
ارسلان: بده به من این وروجک و ببینم از دست دیانا گرفتمش نشوندمش رو پام لپای کوچولوش و آروم بین انگشتام کشیدم یکم پاهاش بازی کردم که سنگینی رو شونم حس کردم الهی بمیرم بچه خوابش برد روبه نفس گفتم مامانت خوابید ولی تو نخوابیدی وزه دستاشو بهم کوبید و خندید مثل اینکه شما قصد خواب نداری خانم خوشگل از ریکشنی که نشون داد خندم گرفت گونشو محکم بوسیدم و گهواره ای تو بغلم گرفتمش که چشاش آروم بسته شد گذاشتمش تو جاش به دیانا نگاه کردم که همونجوری خوابید بود گهواره ای بغلش کردم و بردمش اتاق روی تخت گذاشتمش خودمم کنارش خوابیدم
دیانا: ارسلان
ارسلان: جونم
دیانا: نفس
ارسلان: خوابید بخواب
دیانا: توی بغلش فرو رفتم و خوابیدم
.... فردا ....
پارت ۷۷
ارسلان: پوف
دیانا :نوچ نمیخوابه ارسلان راه افتادم رفتم تو حال نشستم رو مبل
ارسلان: بده به من این وروجک و ببینم از دست دیانا گرفتمش نشوندمش رو پام لپای کوچولوش و آروم بین انگشتام کشیدم یکم پاهاش بازی کردم که سنگینی رو شونم حس کردم الهی بمیرم بچه خوابش برد روبه نفس گفتم مامانت خوابید ولی تو نخوابیدی وزه دستاشو بهم کوبید و خندید مثل اینکه شما قصد خواب نداری خانم خوشگل از ریکشنی که نشون داد خندم گرفت گونشو محکم بوسیدم و گهواره ای تو بغلم گرفتمش که چشاش آروم بسته شد گذاشتمش تو جاش به دیانا نگاه کردم که همونجوری خوابید بود گهواره ای بغلش کردم و بردمش اتاق روی تخت گذاشتمش خودمم کنارش خوابیدم
دیانا: ارسلان
ارسلان: جونم
دیانا: نفس
ارسلان: خوابید بخواب
دیانا: توی بغلش فرو رفتم و خوابیدم
.... فردا ....
- ۴.۰k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط