پارت دهم(اخر)
پارت دهم(اخر)
یک ماه بعد.....
ویو ا.ت
چند وقتیه سوین باهام سرد شده از سر کار که میاد میخام بغلش کنم نمیزاره و پسم میزنه نزدیک ۷ روزه باهام غذا نخورده میاد خونه و میگه خوردم میخوام تعقیب کنم ببینم موضوع چیه
ویو سوین
چند وقتیه درست برای ا.ت وقت نمیزارم کار های شرکت زیاده امروز حتما از دلش در میارم بعد کارم میرم وسیله میگیرم براش
از زبان راوی.... منه بدبخت😐
پسر به سمت محل کارش راه افتاد و دختر هم دنبال اون رفت بعد ۸ ساعت پسر از محل کارش بیرون اومد و دختر هم دنبال اون رفت
سوین رفت داخل مغاره طلا فروشی
+یعنی برای کی داره میگیرتش
بعدش دید که سوین چند جای دیگه هم رفت اسباب بازی فروشی سوپر مارکت.و....
ا.ت خسته شد فکر کرد سوین داره بهش خیانت میکنه و اینا رو برای اون دختر گرفته پس ماشینشو روشن کرد و به طرف خونه رفت
۱ ساعت بعد
-ا.تتتتتتت
+بله
که یهو ا.ت شوک شد
+پس بهم خیانت نمیکردی
-چرا باید به عشقم خیانت کنم بیا بعلم من فقط این یه هفته زیاد کار داشتم
که یهو ا.ت بیهوش شد
سوین اونو برد بیمارستان
۵ ساعت بعد
+خودم بهش میگم
&هر جور مایلید
که یهو سوین اومد تو اتاق
-چیشد ا.ت چرا هیچی نمیگن بهم(بغض)
+من قراره با یه پسر دیگه اشنا بشم
-پسر(عصبی)
+عصبی نشو مطمعنم تو و پسر کوچولومون که الان تو شکممه خوشحالید نه
-چ چ چیی
+(خندیدن)
که سوین بغلت کرد
-مرسی که منو به ارزوم رسوندی
۴۰ سال بعد
غروب خورشید چقدر قشنگ بود اون خونه چوبی هم همینطور
ا.ت و سوین کنار هم نشستند و مشغول تماشای زیبایی های این جهان شدند
-ا. ت
+جانم
-بنظرت من به قولم عمل کردم روز عروسیمون بهت قول دادم ارزوت و براورده کنم بنظرت کردم؟
+معلومه که کردی عزیزم
پیرزن دستای چروکیده و پیر شوهر پیرش و میبوسه
+تو همه چیو بهم داد......
پایان فصل اول
یک ماه بعد.....
ویو ا.ت
چند وقتیه سوین باهام سرد شده از سر کار که میاد میخام بغلش کنم نمیزاره و پسم میزنه نزدیک ۷ روزه باهام غذا نخورده میاد خونه و میگه خوردم میخوام تعقیب کنم ببینم موضوع چیه
ویو سوین
چند وقتیه درست برای ا.ت وقت نمیزارم کار های شرکت زیاده امروز حتما از دلش در میارم بعد کارم میرم وسیله میگیرم براش
از زبان راوی.... منه بدبخت😐
پسر به سمت محل کارش راه افتاد و دختر هم دنبال اون رفت بعد ۸ ساعت پسر از محل کارش بیرون اومد و دختر هم دنبال اون رفت
سوین رفت داخل مغاره طلا فروشی
+یعنی برای کی داره میگیرتش
بعدش دید که سوین چند جای دیگه هم رفت اسباب بازی فروشی سوپر مارکت.و....
ا.ت خسته شد فکر کرد سوین داره بهش خیانت میکنه و اینا رو برای اون دختر گرفته پس ماشینشو روشن کرد و به طرف خونه رفت
۱ ساعت بعد
-ا.تتتتتتت
+بله
که یهو ا.ت شوک شد
+پس بهم خیانت نمیکردی
-چرا باید به عشقم خیانت کنم بیا بعلم من فقط این یه هفته زیاد کار داشتم
که یهو ا.ت بیهوش شد
سوین اونو برد بیمارستان
۵ ساعت بعد
+خودم بهش میگم
&هر جور مایلید
که یهو سوین اومد تو اتاق
-چیشد ا.ت چرا هیچی نمیگن بهم(بغض)
+من قراره با یه پسر دیگه اشنا بشم
-پسر(عصبی)
+عصبی نشو مطمعنم تو و پسر کوچولومون که الان تو شکممه خوشحالید نه
-چ چ چیی
+(خندیدن)
که سوین بغلت کرد
-مرسی که منو به ارزوم رسوندی
۴۰ سال بعد
غروب خورشید چقدر قشنگ بود اون خونه چوبی هم همینطور
ا.ت و سوین کنار هم نشستند و مشغول تماشای زیبایی های این جهان شدند
-ا. ت
+جانم
-بنظرت من به قولم عمل کردم روز عروسیمون بهت قول دادم ارزوت و براورده کنم بنظرت کردم؟
+معلومه که کردی عزیزم
پیرزن دستای چروکیده و پیر شوهر پیرش و میبوسه
+تو همه چیو بهم داد......
پایان فصل اول
۹.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.