چند پارتی نامجون 🤍✨...
چند پارتی نامجون 🤍✨...
یکم باگوشیم کار کردمو خوابیدم..
صبح:
سریع اماده شدمو رفتم سرکلاس...
هانول: گایز بیب
رائون: سیلامم
هانول: درس خوندی؟
رائون: به حدی که پاره شدمممم
هانول: اوو استاد اومد
نامجون: صبحتون بخیر امتحانو شروع کردم برگه هارو پخش کردم
نگام رو رائون بود سوالات رو با خنده جواب میداد معلوم بود بلده ازش خوشم میومد ولی فکر میکردم با یک نفره ولی دیشب فهمیدم تنهاس به زودی حسمو بهش اعتراف میکنم...
خبب وقته امتحان تمومه اولین نفر رائون برگه رو داد
رائون: استاد برگه
نامجون: مثله اینکه خوب درس خوندی افرین
رائون: خیلی ممنون
رفتم بیرون تو حیاط بودم که یک دفعه دیدم یکی از بچه ها اومدد
سوهو: سلامممم عزیزممم
رائون: عررر سلاممم«همو بغل کردن»
سوهو: چیکار میکردی هانی؟!
رائون: هیچ امتحان داشتم عالی بود
سوهو: افرین...
همین جور مشغول حرف زدن با سوهو بودم که یک دفعه متوجه ی استاد نامجون شدم
نامجون :
وقتی دیدم رائون داره بایکی حرف میزنه انگار حسه بدی پیدا کردم یک جوری شدم به نظرم هرچه زودتر بهش بگم
«افرین رائون برگتو دیدم عالی بود»
رائون: هییی واقعا ممنون
نامجون: خیلی هیجان زده و قشنگ بود دیدم دستی دور کمرش حلقه شد
سوهو: افرین...
«مرسی»
نامجون: صبرم تموم شده بود دیگه رائون بیا اتاقم
رائون:
از سوهو خدافظی کردم نمیدونستم چیکارم داره تعجب کرده بودم
«استاد کاری دارید؟؟؟»
نامجون: ارهه میخواستم بهت یک چیزی بگم
رائون: خب بگید دیگه
ــــــــــــــــــــــــــــ
حمایت🥲؟
یکم باگوشیم کار کردمو خوابیدم..
صبح:
سریع اماده شدمو رفتم سرکلاس...
هانول: گایز بیب
رائون: سیلامم
هانول: درس خوندی؟
رائون: به حدی که پاره شدمممم
هانول: اوو استاد اومد
نامجون: صبحتون بخیر امتحانو شروع کردم برگه هارو پخش کردم
نگام رو رائون بود سوالات رو با خنده جواب میداد معلوم بود بلده ازش خوشم میومد ولی فکر میکردم با یک نفره ولی دیشب فهمیدم تنهاس به زودی حسمو بهش اعتراف میکنم...
خبب وقته امتحان تمومه اولین نفر رائون برگه رو داد
رائون: استاد برگه
نامجون: مثله اینکه خوب درس خوندی افرین
رائون: خیلی ممنون
رفتم بیرون تو حیاط بودم که یک دفعه دیدم یکی از بچه ها اومدد
سوهو: سلامممم عزیزممم
رائون: عررر سلاممم«همو بغل کردن»
سوهو: چیکار میکردی هانی؟!
رائون: هیچ امتحان داشتم عالی بود
سوهو: افرین...
همین جور مشغول حرف زدن با سوهو بودم که یک دفعه متوجه ی استاد نامجون شدم
نامجون :
وقتی دیدم رائون داره بایکی حرف میزنه انگار حسه بدی پیدا کردم یک جوری شدم به نظرم هرچه زودتر بهش بگم
«افرین رائون برگتو دیدم عالی بود»
رائون: هییی واقعا ممنون
نامجون: خیلی هیجان زده و قشنگ بود دیدم دستی دور کمرش حلقه شد
سوهو: افرین...
«مرسی»
نامجون: صبرم تموم شده بود دیگه رائون بیا اتاقم
رائون:
از سوهو خدافظی کردم نمیدونستم چیکارم داره تعجب کرده بودم
«استاد کاری دارید؟؟؟»
نامجون: ارهه میخواستم بهت یک چیزی بگم
رائون: خب بگید دیگه
ــــــــــــــــــــــــــــ
حمایت🥲؟
۲۹.۵k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.