پسر گرسنه اش می شود شتابان به طرف یخچال می رود

پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود

در یخچال را باز می کند

عرق شرم …بر پیشانی پدر می نشیند

پسرک این را می داند

دست می برد بطری آب را بر می دارد

... کمی آب در لیوان می ریزد

صدایش را بلند می کند ، ” چقدر تشنه بودم ”

پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ..
دیدگاه ها (۳)

یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مخ...

بالاخره همه یک روزی می میرنـد و صد سال که بگذرد دیگر هیـچ کس...

من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم کهخیال نکنند راه ح...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط