حلقه مار

حلقه مار
P:25
شب،داخل اتاق لیا
چراغ خوابِ کنار تخت روشنه. سکوت سنگینی تو اتاقه‌. دراکو کنار تخت نشسته، انگشتاش توی انگشتای یخ‌زده‌ی لیا گره خورده.
لیا به‌سختی چشم باز می‌کنه.
دراکو سریع خم می‌شه، به‌سمتش.

دراکو (با صدای آهسته):
«هیس... بیدار نشو. فقط بذار کنارت باشم.»

لیا (زمزمه‌وار):
«شنیدم... حرف‌های دکتر رو...»

دراکو :
«لیا لطفاً... برای من، برای این بچه‌... برای خودت… یه ذره هم شده استراحت کن. دیگه نمی‌خوام حتی یه ثانیه ببینم درد می‌کشی...»

لیا با لبخند محوی دستش رو از توی دستای دراکو بیرون می‌کشه و می‌ذاره روی گونه‌ش.
لیا:
«ازت ممنونم که پشتمی»

دراکو چشم‌هاش رو می‌بنده. بوسه‌ی کوتاهی روی کف دست لیا می‌زنه.

اما همون لحظه...

صدای جغدی که از پنجره باز میاد. نامه‌ای سیاه با مهر مار نقره‌ای آروم توی اتاق می‌افته.

دراکو بلافاصله به پنجره نگاه می‌کنه. می‌دوه سمتش، ولی جغد ناپدید شده. پاکت نامه رو برمی‌داره و باز می‌کنه.

تو نامه، فقط یه جمله با جوهر سبز تیره نوشته شده:

> «اگه فکر می‌کنی می‌تونی همیشه ازش مخفی کنی همه چیز رو… اشتباه کردی، مالفوی.
اون آخرش همه چیز رو می‌فهمه...»



دراکو نامه رو مچاله می‌کنه ، فکش قفل می‌شه.

برمی‌گرده سمت لیا که با تعجب نگاهش می‌کنه. می‌ره سمت تخت، دستاش رو روی صورتش می‌کشه و آهسته اما مصمم زمزمه می‌کنه:

دراکو:
«قسم می‌خورم تا وقتی نفس می‌کشم، بهت نزدیک نشه… حتی اگه مجبور بشم خودمو بسوزونم.»

لیا با نگاهی خسته ولی براق نگاهش می‌کنه.
لیا (زمزمه):
«با من بمون... فقط همین.»

دراکو (آهسته، لبخند تلخ):
«تا همیشه باهاتم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هعب این چسه پارت رو از بنده بپذیرید بخدا سرم شلوغه
نمیشه من صحنه عاشقانه بنویسم یک تنش توش نباشه🤌🏻😔
لایک: 8 تا
دیدگاه ها (۴۶)

هرکسی می‌تونه کامنت بزاره خودم برای گشت گذار هستم 👍🏻

حلقه مار P:26 نیمه‌شب نور ملایمی از پنجره روی تخت می‌تابه. ه...

کسایی که باید این ویدیو رو ببینند:👩🏻👨🏻کسایی که می‌بینند:👦🏻👧🏻...

هعیی🤌🏻🎀

پارت پنجم: بیداریقطار در حال حرکت بود. هلیا و لیا کنار هم نش...

You must love me... P5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط