پارت اخر
پارت اخر
کوک ویو :
تو فکر بودم تا ات حاضر شه که یه فکری به سرم زد تنها راه نگه داشتنش پیش خودم خواستگاری کردن بود منم به تهیونگ زنگ زدم و گغتم داره میاد رستوران یه حلقه بگیره
ات : من اومدممممم
کوک : به به تشریف اوردی خانم
ات : بریمممم
کوک : بریم فقط خیلی راهه
ات : چقد ؟
کوک : ۲ ساعت
ات : باشهه
ات ویو :
چرا استرس داشت ولش کن
رفتیم تو ماشین نشستیم که دیدم تهیونگ بهش زنگ زد
کوک : یه دیقه بشین الان میام
ات : جونگکوککک
کوک : الان میام عزیزم
ات : چتهه.
ات ویو : اینا چشونه
بعد یک ربع اومد
کوک : خب بریمم
ات : اوهوم
کوک : چیشده ؟؟؟
ات : کی بود
کوک : تهیونگ
ات : چرا رفتی بیرون صحبت کردی؟؟؟
کوک : عزیزمه من شاید خصوصی بوده !!
ات : عهههه خصوصی دستت درد نکنه من نمیام برو با همون رفیقای خصوصیت شام بخور
کوک : ات غلط کردممم ببخشید بیا یه چی گفتم بگیره بیاره
ات : مگه خودت نمیتونستی بگیری
کوک : خب نمیخواستم رفتنمون طول بکشه باز اون نزدیک تره
ات : باشه برو دیر میکنی !!!
کوک : اشتی ؟
ات : باشه ( خنده کیوت )
کوک : عیجان
_ ۲ ساعت بعد _
ات ویو :
رسیدیم رستوران خیلیی شیک بود مگه میشه همچین رستوران شیکی خلوت باشه اونم امروز
بعد اینکه تهیونگ و الیور و بکهیون اومدن تهیونگ با کوک مشکوک میزدن
اونم کم نه خیلی زیاد چشونه امروز!!
بعد چند دیقه خوش و بش کردن گارسون اومد سفارش هارو گرفت و رفت
کوک : اهم دوستان میخوام یه موضوعی رو باهاتون در اشتراک بزارم
که شاهد من باشین
( جلوی ات زانو زد )
کوک : کیم ات میشه توی این زندگی تلخ من شیرینی من بشین ؟
ات : هاا خیلی تنده
کوک : خب میخوای ارومش کنم
کیم .... ات ... میشه ....
ات : خب فهمیدم
کوک : خب ؟
ات : بله
و همینگونه بود که با خوبی و خوشی زنگی کردن
لیلییییی :)
کوک ویو :
تو فکر بودم تا ات حاضر شه که یه فکری به سرم زد تنها راه نگه داشتنش پیش خودم خواستگاری کردن بود منم به تهیونگ زنگ زدم و گغتم داره میاد رستوران یه حلقه بگیره
ات : من اومدممممم
کوک : به به تشریف اوردی خانم
ات : بریمممم
کوک : بریم فقط خیلی راهه
ات : چقد ؟
کوک : ۲ ساعت
ات : باشهه
ات ویو :
چرا استرس داشت ولش کن
رفتیم تو ماشین نشستیم که دیدم تهیونگ بهش زنگ زد
کوک : یه دیقه بشین الان میام
ات : جونگکوککک
کوک : الان میام عزیزم
ات : چتهه.
ات ویو : اینا چشونه
بعد یک ربع اومد
کوک : خب بریمم
ات : اوهوم
کوک : چیشده ؟؟؟
ات : کی بود
کوک : تهیونگ
ات : چرا رفتی بیرون صحبت کردی؟؟؟
کوک : عزیزمه من شاید خصوصی بوده !!
ات : عهههه خصوصی دستت درد نکنه من نمیام برو با همون رفیقای خصوصیت شام بخور
کوک : ات غلط کردممم ببخشید بیا یه چی گفتم بگیره بیاره
ات : مگه خودت نمیتونستی بگیری
کوک : خب نمیخواستم رفتنمون طول بکشه باز اون نزدیک تره
ات : باشه برو دیر میکنی !!!
کوک : اشتی ؟
ات : باشه ( خنده کیوت )
کوک : عیجان
_ ۲ ساعت بعد _
ات ویو :
رسیدیم رستوران خیلیی شیک بود مگه میشه همچین رستوران شیکی خلوت باشه اونم امروز
بعد اینکه تهیونگ و الیور و بکهیون اومدن تهیونگ با کوک مشکوک میزدن
اونم کم نه خیلی زیاد چشونه امروز!!
بعد چند دیقه خوش و بش کردن گارسون اومد سفارش هارو گرفت و رفت
کوک : اهم دوستان میخوام یه موضوعی رو باهاتون در اشتراک بزارم
که شاهد من باشین
( جلوی ات زانو زد )
کوک : کیم ات میشه توی این زندگی تلخ من شیرینی من بشین ؟
ات : هاا خیلی تنده
کوک : خب میخوای ارومش کنم
کیم .... ات ... میشه ....
ات : خب فهمیدم
کوک : خب ؟
ات : بله
و همینگونه بود که با خوبی و خوشی زنگی کردن
لیلییییی :)
۷.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.