فصل دو پارت نهم
+ش... شما کی هستین؟
-من نایلم اینم دوستم سهونه
-چرا روز هالویین گریه میکنی؟
+خب...
-شاید بتونم کمکت کنم
راشل موضوعو برا نایل تعریف کرد
-عااام خب نگا معلومه خیلی ادم بیشعوری بوده و ارزش نداره خودتو بخاطرش ناراحت کنی آلیس
+اسم من راشله
-ولی خب لباس آلیس پوشیدی
-من بهت میگم آلیس
راشل سری تکون داد
-خب شب جشنه میخوای حال دوستتو بگیریم؟
+اهوم
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
با اومدن جک و استیون و کارلوس راشل اروم خندید
-خب آلیس خانم من میرم معطلشون میکنم تو و سهون شیرینیاشونو بردارید
+باشه
-سهون
•بااااشه
نایل سمت پسرا رفت
-استیون اسمس؟
"بله خودم هستم
استیون گفت
-از طرف پدرتون اومدم
-لطفا با من بیاین
نایل گفت و اونور رفت و پسرا دنبالش رفتن
•بریم
سهون گفت و سمت سطلای شیرینی دوید
اون و راشل سطلا رو برداشتن وفرار کردن
نایل با دیدنشون لبخندی زد و فرار کرد
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-ببرشون برا خودت من شیرینی دوس ندارم
+من شیرینی دارم تو کمکم کردی پس برا تو
•برا من
سطلارو سمت خودش کشید
-هییی سهون
-برا آلیسه
•ولی الان برا منه مگه نه راشل؟
+اهوم
-عوضی
نایل زیر لب غرید
-خب آلیس ما باهم دوستیم؟
+اره
-پس بعد مدرسه میام دنبالت
+باشه^^
راشل با لبخند گفت
-بیا برسونمت خونه
گفت و سمت ماشینش رفت
راشل و سهون سوار ماشین شدن
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-هزار بار گفتم سوار ماشین غریبه ها نشو
لیام با داد گفت
+دوستمه
-یعنی چییی اون خیلی ازت بزرگتره راشل
دختر با حرص لبشو گاز گرفت
-معاون مدرسه گفت از مدرسه فرار کردی؟
+اینطوری نیست
-پس چطوریه
•بس کن لیام
-بگو پس چطوریههه
لیام بلندتر داد زد
+میخواستم برم به کارلوس بگم دوسش دارم ولی فهمیدم اصلا منو دوس نداره و فکر میکنه من یه هرزم همش تقصیر شماهاست چرا باید دوتا پدر داشته باشم؟
راشل همونطور که داد میزد اشکاش سرازیر شدن
سمت اتاقش رفت و درو قفل کرد
-راشل منظوری نداشتم درو باز کن
-من نایلم اینم دوستم سهونه
-چرا روز هالویین گریه میکنی؟
+خب...
-شاید بتونم کمکت کنم
راشل موضوعو برا نایل تعریف کرد
-عااام خب نگا معلومه خیلی ادم بیشعوری بوده و ارزش نداره خودتو بخاطرش ناراحت کنی آلیس
+اسم من راشله
-ولی خب لباس آلیس پوشیدی
-من بهت میگم آلیس
راشل سری تکون داد
-خب شب جشنه میخوای حال دوستتو بگیریم؟
+اهوم
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
با اومدن جک و استیون و کارلوس راشل اروم خندید
-خب آلیس خانم من میرم معطلشون میکنم تو و سهون شیرینیاشونو بردارید
+باشه
-سهون
•بااااشه
نایل سمت پسرا رفت
-استیون اسمس؟
"بله خودم هستم
استیون گفت
-از طرف پدرتون اومدم
-لطفا با من بیاین
نایل گفت و اونور رفت و پسرا دنبالش رفتن
•بریم
سهون گفت و سمت سطلای شیرینی دوید
اون و راشل سطلا رو برداشتن وفرار کردن
نایل با دیدنشون لبخندی زد و فرار کرد
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-ببرشون برا خودت من شیرینی دوس ندارم
+من شیرینی دارم تو کمکم کردی پس برا تو
•برا من
سطلارو سمت خودش کشید
-هییی سهون
-برا آلیسه
•ولی الان برا منه مگه نه راشل؟
+اهوم
-عوضی
نایل زیر لب غرید
-خب آلیس ما باهم دوستیم؟
+اره
-پس بعد مدرسه میام دنبالت
+باشه^^
راشل با لبخند گفت
-بیا برسونمت خونه
گفت و سمت ماشینش رفت
راشل و سهون سوار ماشین شدن
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-هزار بار گفتم سوار ماشین غریبه ها نشو
لیام با داد گفت
+دوستمه
-یعنی چییی اون خیلی ازت بزرگتره راشل
دختر با حرص لبشو گاز گرفت
-معاون مدرسه گفت از مدرسه فرار کردی؟
+اینطوری نیست
-پس چطوریه
•بس کن لیام
-بگو پس چطوریههه
لیام بلندتر داد زد
+میخواستم برم به کارلوس بگم دوسش دارم ولی فهمیدم اصلا منو دوس نداره و فکر میکنه من یه هرزم همش تقصیر شماهاست چرا باید دوتا پدر داشته باشم؟
راشل همونطور که داد میزد اشکاش سرازیر شدن
سمت اتاقش رفت و درو قفل کرد
-راشل منظوری نداشتم درو باز کن
۳.۹k
۱۱ بهمن ۱۳۹۹