فصل دو پارت هشتم
+میتونیم دوست بشیم؟
-اره
+ولی فکنم یخت آب نشده
-خب... یکم خجالتی ام
+بهت دستور میدم خجالتی نباشی
-چشم ارباب
هردو خندیدن
با صدای لویی سمت کلاس رفتن
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
(یک ماه بعد)
راشل و کالوس خیلی صمیمی شده بودن
راشل مدام درمورد کالوس با لیام و زین حرف میزد
امروز هالووین بود
لباساشو که شبیه آلیس در سرزمین عجایب بود پوشید و سمت مدرسه رفت
به خیابونا نگاه میکردم همه جا تزئین شده بود
به کدو های رو زمین نگاه میکرد
چقدر امروز خوشحال بود قرار بود احساسشو نسبت به کالوس بگه کلی با زین تمرین کرده بود ولی لیام مخالف بود
با رسیدن به مدرسه به بچه ها سلام کرد
کلی دوست پیدا کرده بود
جک و استیون یکم باش لج بودن ولی باز کمکش میکردن
به کلاس رسید
میخواست وارد کلاس بشه که با شنیدن حرفای کارلوس متوقف شد
اون چطور میتونست؟؟
اشکای راشل سرازیر شد
قلبش درد میکرد
+تو واقعا از اون دختره خوشت میاد؟
-نه بابا
-اخه کی عاشق دختری میشه که دوتا پدر داره
°خانوادش اونو فروختن؟
-نمیدونم
-ولی نگا یه حسی بم میگه پدر دختر نیستن شاید هرزشونه تریسام میرن(سکس سه نفره)
+عوو اره پسر
هرزه؟!
کالوس الان بهش گفت هرزه؟
باورش نمیشد
با بیشترین سرعت ممکن دوید بخاطر اشکاش راهشو تار میدید
فقط باید دور میشد
از اون مدرسه کوفتی
از کارلوس از جک از همه
به پشت سرش نگاه کرد
دور شده بود
سرش درد میکرد
روی یکی از صندلیایی که تو خیابون بود نشست
اشکاش بند نمیومد
دستاشو رو چشماش گذاشت و اجازه داد گریش شدت بگیره
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-اوه پسر خوب شد اون کلاس لعنتی رو تعطیل کردن من که خیلی خستم
•منم
دوتا پسر دانشجو همونطور که باهم حرف میزدن با دیدن دختری که گریه میکنه متوقف شدن
-هی دختر چیزی شده؟
•به تو چه بیا بریم
پسر بدون توجه به حرف دوستش سمت دختر رفت
-آلیس خانوم؟ چرا گریه میکنی؟ نکنه گم شدی؟
راشل با شنیدن صدای پسری سرشو بالا اورد و با چشمای خیس به پسر خیره شد
+ش... شما کی هستین؟
-اره
+ولی فکنم یخت آب نشده
-خب... یکم خجالتی ام
+بهت دستور میدم خجالتی نباشی
-چشم ارباب
هردو خندیدن
با صدای لویی سمت کلاس رفتن
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
(یک ماه بعد)
راشل و کالوس خیلی صمیمی شده بودن
راشل مدام درمورد کالوس با لیام و زین حرف میزد
امروز هالووین بود
لباساشو که شبیه آلیس در سرزمین عجایب بود پوشید و سمت مدرسه رفت
به خیابونا نگاه میکردم همه جا تزئین شده بود
به کدو های رو زمین نگاه میکرد
چقدر امروز خوشحال بود قرار بود احساسشو نسبت به کالوس بگه کلی با زین تمرین کرده بود ولی لیام مخالف بود
با رسیدن به مدرسه به بچه ها سلام کرد
کلی دوست پیدا کرده بود
جک و استیون یکم باش لج بودن ولی باز کمکش میکردن
به کلاس رسید
میخواست وارد کلاس بشه که با شنیدن حرفای کارلوس متوقف شد
اون چطور میتونست؟؟
اشکای راشل سرازیر شد
قلبش درد میکرد
+تو واقعا از اون دختره خوشت میاد؟
-نه بابا
-اخه کی عاشق دختری میشه که دوتا پدر داره
°خانوادش اونو فروختن؟
-نمیدونم
-ولی نگا یه حسی بم میگه پدر دختر نیستن شاید هرزشونه تریسام میرن(سکس سه نفره)
+عوو اره پسر
هرزه؟!
کالوس الان بهش گفت هرزه؟
باورش نمیشد
با بیشترین سرعت ممکن دوید بخاطر اشکاش راهشو تار میدید
فقط باید دور میشد
از اون مدرسه کوفتی
از کارلوس از جک از همه
به پشت سرش نگاه کرد
دور شده بود
سرش درد میکرد
روی یکی از صندلیایی که تو خیابون بود نشست
اشکاش بند نمیومد
دستاشو رو چشماش گذاشت و اجازه داد گریش شدت بگیره
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-اوه پسر خوب شد اون کلاس لعنتی رو تعطیل کردن من که خیلی خستم
•منم
دوتا پسر دانشجو همونطور که باهم حرف میزدن با دیدن دختری که گریه میکنه متوقف شدن
-هی دختر چیزی شده؟
•به تو چه بیا بریم
پسر بدون توجه به حرف دوستش سمت دختر رفت
-آلیس خانوم؟ چرا گریه میکنی؟ نکنه گم شدی؟
راشل با شنیدن صدای پسری سرشو بالا اورد و با چشمای خیس به پسر خیره شد
+ش... شما کی هستین؟
۴.۱k
۱۰ بهمن ۱۳۹۹