~~~فیک ھمسر مخفی~~~

پارت : 16

.ت حواسم بهت هست چرا این اواخر تنبلی میکنی؟
خیلی دوست داری بندازنت بیرون؟
پوزخندی زود ادامه داد
یک مفت خور کم!

بزور جلو شکامو گرفتم تا جلوش ضعف نشون ندم دوست نداشتم تحقیر شم
غر غر کنان ازم رد شد

امروز انگشت نشون همه خدمه میشدم
بغضمو پست زدم
با عصبانیت ملافه رو محکم تکون دادم

خدایا مگ من چه هیزم تری بهت فروختم؟ها!
همسالهای من الان سر درسو مشقشونن
همیشه ارزوی مادرم دانشگاه رفتنم بود
هه! زکی خیال باطل !
بایداین ارزوشو باخودش به گور ببره!

خیلی دلم میخواد از این عمارت برم
همه ارزو های بچه گانم تو این عمارت کباب شد!
اخه کی به منی ک با وضغت مالیم همین دیپلمم بزور گرفتم کار میده!

هیچکس تا عمر دارم باید اینجا بپوسم تا بمیرم!

هعی ؛ آدما بخاطر دردو رنج هایی که میکشن
ایستاده میمیرن!
دیدگاه ها (۷)

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

~~~فیک ھمسر مخفی~~~

پارت : ۱۵_لباساتو پاره نمیکنم! درشون بیارر!+اما.._هیس! حرف ن...

پارت : ۱۴ هینی کشیدم+ش..شما_هیس! هیس شو سیع کردم به بالاتنه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط