پارت ۳
پارت ۳
رمان & دیوونه ترین عاشق شهر♥
---------
#نیکا
صداها قطع شد
سریع خودمو جمع کردمو
رفتم پیش بقیه خدمتکارا
همون دختره اومد پیشم
خدمتکار : استخدام شدی؟
نیکا : اره
خدمتکار : خوبه اسمت چیه؟
نیکا : نیکا هستم
خدمتکار : منم دیانام
نیکا : خوشبختم
۵ ساعت بعد
خیلی خسته شده بودم
ک دیانا با ترس اومد پیشم
دیانا : ابجی ارباب کارت داره
نیکا : باز چی میخاد از جونم
دیانا : نم😐
نیکا :😐💋
رفتم سمت اتاقش
اتاقشو دود گرفته بود
سلفه کنان بش گفتم
نیکا : امری داری؟
متین : امشب باید نقش دوست دخترمو بازی کنی خانوم کوچولو
نیکا : چ چی؟؟
متین : مزد خوبی گیرد میاد
نیکا : ب باش
ادامه دارد....
رمان & دیوونه ترین عاشق شهر♥
---------
#نیکا
صداها قطع شد
سریع خودمو جمع کردمو
رفتم پیش بقیه خدمتکارا
همون دختره اومد پیشم
خدمتکار : استخدام شدی؟
نیکا : اره
خدمتکار : خوبه اسمت چیه؟
نیکا : نیکا هستم
خدمتکار : منم دیانام
نیکا : خوشبختم
۵ ساعت بعد
خیلی خسته شده بودم
ک دیانا با ترس اومد پیشم
دیانا : ابجی ارباب کارت داره
نیکا : باز چی میخاد از جونم
دیانا : نم😐
نیکا :😐💋
رفتم سمت اتاقش
اتاقشو دود گرفته بود
سلفه کنان بش گفتم
نیکا : امری داری؟
متین : امشب باید نقش دوست دخترمو بازی کنی خانوم کوچولو
نیکا : چ چی؟؟
متین : مزد خوبی گیرد میاد
نیکا : ب باش
ادامه دارد....
۴۶.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.