طوفان عشق پارت چهل و نه مهدیه عسگری
#طوفان_عشق #پارت_چهل_و_نه #مهدیه_عسگری
صبح با نوری که به چشمام میخورد از خواب بیدار شدم.....
نگاهی به کنارم انداختم که دیدم آرمین غرق خواب.....
قیافش برعکس باطنش حین خواب خیلی مظلوم میشد......شبیه پسر بچه ها میشد.....
چشمم به موهای لخت و پرپشتش افتاد که حالا خیلی بامزه برعکس همیشه که مرتب میزدشون بالا حالا شلخته روی پیشونیش ریخته شده بودن و قیافش و مثله پسر بچه ها کرده بود.....
انگاری بهم چشمک میزدن که من دستمو لابه لاشون فرو کنم....
تا خواستم دستمو نزدیک ببرم یهو چشماش باز شد....هول دستمو کشیدم عقب ولی دیر بود.....
چون آرمین دید....با لبخند شیطونی خیمه زد روم و گفت:داشتی چکار میکردی شیطون؟!.....
هول زده گفتم:هیچی یه پشه روی پیشونیت نشسته بود خواستم بزنم زیرش ..همین....
بلند قهقه زد و نوک بینیمو کشید و گفت:منم باور کردم خانوم کوچولو.....
اخمامو تو هم کشیدم و گفتم:اصن هر طور دوست داری فکر کن....من مجبور نیستم بتو جواب پس بدم......
بعدم زدمش کنار و به سرعت به سمت حموم رفتم که صدای خنده بلند آرمین به همراه این جمله که (آره فرار کن من که نفهمیدم) به گوشم خورد....
صبح با نوری که به چشمام میخورد از خواب بیدار شدم.....
نگاهی به کنارم انداختم که دیدم آرمین غرق خواب.....
قیافش برعکس باطنش حین خواب خیلی مظلوم میشد......شبیه پسر بچه ها میشد.....
چشمم به موهای لخت و پرپشتش افتاد که حالا خیلی بامزه برعکس همیشه که مرتب میزدشون بالا حالا شلخته روی پیشونیش ریخته شده بودن و قیافش و مثله پسر بچه ها کرده بود.....
انگاری بهم چشمک میزدن که من دستمو لابه لاشون فرو کنم....
تا خواستم دستمو نزدیک ببرم یهو چشماش باز شد....هول دستمو کشیدم عقب ولی دیر بود.....
چون آرمین دید....با لبخند شیطونی خیمه زد روم و گفت:داشتی چکار میکردی شیطون؟!.....
هول زده گفتم:هیچی یه پشه روی پیشونیت نشسته بود خواستم بزنم زیرش ..همین....
بلند قهقه زد و نوک بینیمو کشید و گفت:منم باور کردم خانوم کوچولو.....
اخمامو تو هم کشیدم و گفتم:اصن هر طور دوست داری فکر کن....من مجبور نیستم بتو جواب پس بدم......
بعدم زدمش کنار و به سرعت به سمت حموم رفتم که صدای خنده بلند آرمین به همراه این جمله که (آره فرار کن من که نفهمیدم) به گوشم خورد....
۷.۵k
۲۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.