طوفان عشق پارت چهل و هشت مهدیه عسگری
#طوفان_عشق #پارت_چهل_و_هشت #مهدیه_عسگری
خیمه زد روم که حس کردم الانه که از ترس سکته کنم.....با چشمای گشاد شده به چشمای مشکی غرق در خونش خیره شدم و لرزون گفتم:چکار داری میکنی؟!......
با چشمایی خمار به چشمام خیره شد و گفت:داری یا من چکار میکنی؟!.....
با چشمایی گرد شده گفتم:چی داری میگی دیوونه؟!....تو اومدی نصفه شب تو اتاق من؟!.....تو بمن کار داری منکه کاری بتو ندارم......
بیتوجه به حرفم سرشو تو گردنم فرو برد که نفسم رفت....
زمزمه مانند گفت:قرار نبود اینجوری بشه....قرار نبود من عاشقت بشم.....قرار بود تقاص ازت بگیرم.....تقاص کاری که بابات با آیلینم کرد......
تعجب کردم!!!!این چی داشت میگفت؟!؟.....ازچه حرف میزد؟!....تقاص چیه؟!.....آیلین چه ربطی به بابام داره؟!.......خدای این چی میگه؟!......
تا خواستم چیزی ازش بپرسم لباش روی لبام نشست....برعکس همیشه که خشن میبوسیدم اینبار خیلی ملایم لبامو به بازی گرفت.....جوری که نتونستم مخالفت کنم......
سرشو برد عقب و گفت:خیلی دوست دارم....
داغ شدم....احساس میکردم قرمز شدم....خب این عکس العمل ها عادی بود....هرکسی هم بود با شنیدن دوست دارم حتی از زبون کسی که ازش متنفره هم از خجالت داغ میشه......
دستش به سمت لباسم اومد و.....
اونشب میتونم بگم مثله شبهای دیگه نبود....آرمین با اینکه مست بود حین معاشقه خشن نبود..... انگار دیگه یه آرمین دیگه بود....
خیمه زد روم که حس کردم الانه که از ترس سکته کنم.....با چشمای گشاد شده به چشمای مشکی غرق در خونش خیره شدم و لرزون گفتم:چکار داری میکنی؟!......
با چشمایی خمار به چشمام خیره شد و گفت:داری یا من چکار میکنی؟!.....
با چشمایی گرد شده گفتم:چی داری میگی دیوونه؟!....تو اومدی نصفه شب تو اتاق من؟!.....تو بمن کار داری منکه کاری بتو ندارم......
بیتوجه به حرفم سرشو تو گردنم فرو برد که نفسم رفت....
زمزمه مانند گفت:قرار نبود اینجوری بشه....قرار نبود من عاشقت بشم.....قرار بود تقاص ازت بگیرم.....تقاص کاری که بابات با آیلینم کرد......
تعجب کردم!!!!این چی داشت میگفت؟!؟.....ازچه حرف میزد؟!....تقاص چیه؟!.....آیلین چه ربطی به بابام داره؟!.......خدای این چی میگه؟!......
تا خواستم چیزی ازش بپرسم لباش روی لبام نشست....برعکس همیشه که خشن میبوسیدم اینبار خیلی ملایم لبامو به بازی گرفت.....جوری که نتونستم مخالفت کنم......
سرشو برد عقب و گفت:خیلی دوست دارم....
داغ شدم....احساس میکردم قرمز شدم....خب این عکس العمل ها عادی بود....هرکسی هم بود با شنیدن دوست دارم حتی از زبون کسی که ازش متنفره هم از خجالت داغ میشه......
دستش به سمت لباسم اومد و.....
اونشب میتونم بگم مثله شبهای دیگه نبود....آرمین با اینکه مست بود حین معاشقه خشن نبود..... انگار دیگه یه آرمین دیگه بود....
۹.۳k
۲۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.