از دوست حرف میزنم

از دوست حرف می‌زنم
از رفیق...
از تویی که حضورت، حال مرا و حال جهان مرا بهتر می‌کند.
از عشق حرف می‌زنم، از حال و هوای نابی شبیه به روزهای آخر اسفندماه.
از احساس خوشایند و نابی که از کلام و نگاه‌ مهربان تو دریافت می‌کنم.
تو که هستی، انگار که درختان سرمازده، برای سبز شدن، قیام کرده‌اند، انگار بهار در آستانه‌ی آمدن ایستاده، بوی شکوفه‌های تازه و گیاهان نو رسته می‌آید و بادهای بهار، در عمیق‌ترین لایه‌های احساسات من، انقلاب می‌کنند.
همیشه باش که با تصور داشتنت و امنیتی که از حضور و نگاه تو می‌گیرم، این سیاره، مکان مناسبی‌ست برای زیستن.
این‌جا! جایی که تو در آن نفس می‌کشی و غمگین و درمانده و بی‌پناه که شدم؛ تو را دارم و به امنیت حضور تو پناه می‌برم...

#دلنوشته_های_من
#عاشقانه #ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته #متن_ادبی
دیدگاه ها (۰)

چشم در راه کسی هستمکوله بارش بر دوش ،آفتابش در دستخنده بر لب...

گفتن "دوستت دارم" هاهیچ فایده ای ندارد!باید آنها راروی سنگفر...

ما را به حال خود بگذارید و بگذریداز خیل رفتگان بشمارید و بگذ...

هنوز هم دوست داشتنتقشنگ ترین بهانه یتمام عاشقانه های من است ...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

"پارت دوم""یادگاری از تاریکی"تو افکارم غرق بودم که ناگهان صد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط