عشق و نفرت پارت3♡
عشق و نفرت پارت3♡
فصل2
ویو مینسو
با چیزی کهه دیدم خشکم زد و یوا رو به پشتم هدایت کردم ولی پاهام سست شده بود و ترسیده بودم
پایان ویو
+دخترم نترس
مینسو: نزدیک ن.. نشو
+باشه اروم باش من کاری ندارم باهات
مینسو: نمیذارم سوا رو با خودتون ببرید(بغض)
+سوا کیه
مینسو: یعین چه شما نمیدونید
سوا: بابا بزرگ(دوید و رفت و بغلش کرد)
مینسو: نه سوا صبر کن
سوا: چرا اخه اون پدر بزرگم مگه نیست
+چی پدر بزرگ ببینم تو کی بچه دار شدی نکنه بعد کوک با کس دیکه ای...
مینسو: نه اصلا اینطوری نیست اون بچه من و کوکه
سوا: چی کوک کیه دیگه نکنه بابامه
+ار(تا اومد بگهاره مینسو پرید وسط حرفش)
مینسو: نه عزیزم اون پدرت نیست
+دختر ببخشید بخاطر این همه سال مه اذیت شدی اما من اومدم دنبال تو
مینسو: اما من قصد برگشت ندارم(عصبی و بغض)
+میدونم بخاطر اتفاقاتی که افتاد واقعا ازت عذر خواهی میکنم اما لطفا بعد از رفتن تو همه چیز خراب شد
مینسو: لطفا اسم پسرتون رو نیارید من دیگه علاقه ای بهش ندارم(اره جون عمت)
+باشه دخترم هر جور راحتی من فقط میخواستم ببرمت سئول نه پیش کوک راستی اون کوچولو(منوظرش سوا) رو چطور دلت میاد اذیت کنی حداقل بیارش به کشور خودش
مینسو: بهتره شما برید
خیلی خب اما خبرشو بهم بده چون من امشب پرواز دارم برای سئول
مینسو: فقط به کسی چیزی نکید که من کجام من اینجا ارامش دارم
سوا: عا بابا بزرگ کجا میری
+عزیزم برای یه مدت کوتاه میرم ولی دوباره میام اما حیف که مادرت قبول نمیکنه وگرنه مشا هم با خودم میبردم
سوا: اما من میخوام بیام
سوا: اوما لطفا بیا بریم(بغض)
مینسو: نه عزیزم ما اینجا میمونیم
سوا: اما من میخوام برم(گریه و عصبی)
مینسو: سوا بهت گفتم نه (داد)
سوا: چرا هیچ وقت نمی زاری ببینمشون همیشه باید با تو زندگی کنم اصلا برو من مامانی مثل تو نمیخوام(گریه)
مینسو: باشه عزیزم گریه نکن من اشتباهی داد زدم ببخشید عزیزم اما من فقط برای خودت میگم و جای ما اینجاس اما تو خیلی خوش شانسی
سوا: چلا(گریه و با حالت سوالی)
مینسو: چون انی اخر هفته رو میذارم با هم بریم سئول
سوا: چی واقعااا (پرید تو بغل مینسو)
سوا: تو بهترینی مامانی خیلی دوستت دارم
مینسو: بیا تا وقتمون نرفته بریم خونه و وسایلمون را جمع کنیم
+میدونستم دختر عاقلی هستی
مینسو: فقط بخاطر سوا
پرش به سئول
مینسو: بیا عزیزم رسیدیم
سوا: واو اینجا چقدر خشگله
مینسو: اره همینطوره
سوا: مامان بابا اینجاست
مینسو: نه عزیزم اینجا نیست
+چی واقعا چی داری میگی باشه حتما(با تلفن صحبت میکنه
ادامه دارد...
فصل2
ویو مینسو
با چیزی کهه دیدم خشکم زد و یوا رو به پشتم هدایت کردم ولی پاهام سست شده بود و ترسیده بودم
پایان ویو
+دخترم نترس
مینسو: نزدیک ن.. نشو
+باشه اروم باش من کاری ندارم باهات
مینسو: نمیذارم سوا رو با خودتون ببرید(بغض)
+سوا کیه
مینسو: یعین چه شما نمیدونید
سوا: بابا بزرگ(دوید و رفت و بغلش کرد)
مینسو: نه سوا صبر کن
سوا: چرا اخه اون پدر بزرگم مگه نیست
+چی پدر بزرگ ببینم تو کی بچه دار شدی نکنه بعد کوک با کس دیکه ای...
مینسو: نه اصلا اینطوری نیست اون بچه من و کوکه
سوا: چی کوک کیه دیگه نکنه بابامه
+ار(تا اومد بگهاره مینسو پرید وسط حرفش)
مینسو: نه عزیزم اون پدرت نیست
+دختر ببخشید بخاطر این همه سال مه اذیت شدی اما من اومدم دنبال تو
مینسو: اما من قصد برگشت ندارم(عصبی و بغض)
+میدونم بخاطر اتفاقاتی که افتاد واقعا ازت عذر خواهی میکنم اما لطفا بعد از رفتن تو همه چیز خراب شد
مینسو: لطفا اسم پسرتون رو نیارید من دیگه علاقه ای بهش ندارم(اره جون عمت)
+باشه دخترم هر جور راحتی من فقط میخواستم ببرمت سئول نه پیش کوک راستی اون کوچولو(منوظرش سوا) رو چطور دلت میاد اذیت کنی حداقل بیارش به کشور خودش
مینسو: بهتره شما برید
خیلی خب اما خبرشو بهم بده چون من امشب پرواز دارم برای سئول
مینسو: فقط به کسی چیزی نکید که من کجام من اینجا ارامش دارم
سوا: عا بابا بزرگ کجا میری
+عزیزم برای یه مدت کوتاه میرم ولی دوباره میام اما حیف که مادرت قبول نمیکنه وگرنه مشا هم با خودم میبردم
سوا: اما من میخوام بیام
سوا: اوما لطفا بیا بریم(بغض)
مینسو: نه عزیزم ما اینجا میمونیم
سوا: اما من میخوام برم(گریه و عصبی)
مینسو: سوا بهت گفتم نه (داد)
سوا: چرا هیچ وقت نمی زاری ببینمشون همیشه باید با تو زندگی کنم اصلا برو من مامانی مثل تو نمیخوام(گریه)
مینسو: باشه عزیزم گریه نکن من اشتباهی داد زدم ببخشید عزیزم اما من فقط برای خودت میگم و جای ما اینجاس اما تو خیلی خوش شانسی
سوا: چلا(گریه و با حالت سوالی)
مینسو: چون انی اخر هفته رو میذارم با هم بریم سئول
سوا: چی واقعااا (پرید تو بغل مینسو)
سوا: تو بهترینی مامانی خیلی دوستت دارم
مینسو: بیا تا وقتمون نرفته بریم خونه و وسایلمون را جمع کنیم
+میدونستم دختر عاقلی هستی
مینسو: فقط بخاطر سوا
پرش به سئول
مینسو: بیا عزیزم رسیدیم
سوا: واو اینجا چقدر خشگله
مینسو: اره همینطوره
سوا: مامان بابا اینجاست
مینسو: نه عزیزم اینجا نیست
+چی واقعا چی داری میگی باشه حتما(با تلفن صحبت میکنه
ادامه دارد...
۸.۲k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.