چند پارتی
#چند_پارتی
P2
+ا/ت... فرار کنیم؟
-فرار کنيم!
+يک... دو... سه!
با شماره سه سمت خيابون دوييدين کل راه ميدوييدين ميخنديدين و از حرفايي که والدينتون بهتون زده بودن پيش هم گله ميکردين و سعي ميکردين ازشون فاصله بگيرين
-من خوابم میاد شِکَری... کجا بخوابيم؟
"شکری " يونگي عادت داشت به شنيدن اسم تو اونو به اين اسم صدا ميکردی چون به نظرت لبخنداش مثل شکر شيرينه و پوستش مثل شکر سفيده همين اسم هم دليلي شده بود برای اسم دوم يونگي و تتوی ريزی روی مچ دستش
+نميدونم... بريم تو جنگل بخوابيم؟
-قبوله!
به سخت ي جايي رو پيدا کردين و کنار يه درخت بزرگ نشسته بودين و با فندک سياه يونگي آتيش درست کرده بودين
-ولي شکری... من هنوز نميدونم کار درستي کردم يا نه... هرچند برام مهم نيست.
+بيخيالش و فقط خوشحال باش که ديگه قرار نيست حرفای اضافشون راجب هنر و خودمونو بشنوی... ولي اگه ناراحتي ميتونم برت گردونم خونتون
-نه من برنميگردم!
برای اينکه از اون فضا ی افسرده درت بياره گيتارش رو دراورد و شروع کرد به زدن اهنگ مورد علاقه تو و تو هم ناخواسته مثل کسي که هيپنوتيزم شده باشه شروع کردی به خوندن به نظر شکر تو صدای خوبي داری و همين يکي از دلايلي بود که باهم دوست شده بودين
-يااااا... خوب ميدوني چطوری منو از حال و هوای اطرافم بکشي بيرونا!... رگ خوابم دستته!... راستي گفتم خواب يادم اومد خيلي خستم... ميخوام بخوابم شکری شب بخير!
گيتارشو کنار گذاشت و با کيفي که نقش بالشتتونو رو داشت و آتيشي که نزديک خاموش شدنش بود دراز کشيدين...یکم به آسموني که از لابه لاب درختا به سخت ي قابل ديدن بود خيره شدين و آروم آروم خوابتون برد... تقريبا عصر شده بود و شما دوتا هنوز خواب بودين ميتونستين بيشتر بخوابين اگه جنگلبان بالای سرتون نميومد و شما دوتا مجبور به معذرت خواهي بخاطر روشن کردن آتیش نميشدين بعد از جمع کردن وسيله هاتون از روی زمين به فکر ساکت کردن شکم پر سر و صداتون افتادين ولي پولاتون کفاف دوتا راميون اماده ميکرد همين يه دليل شده بود برا ی اينکه بعد از خوردن راميون برين و کنار پياده رو جايي رو پيدا کنين و بشينين يونگي با گيتار اهنگ بزنه و تو باهاش بخوني و مردم هم ازتون فيلم بگيرن و لذت ببرن گاهي هم چند وون داخل کاور گيتار يونگي که رو زمين مثل سفره پهن بود بندازن مثل گداها بودين ولي يونگي با لبخند گيتار ميزد و تو با لذت ميخوندی اهنگ خوندن تموم کردين و بعد از شمردن پولا متوجه شدين برا ی گرفتن بليط اتوبوس و خريد شام پول دارين...
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
لایک کنینننننننننن و کامنتتتتتتتتتتتتت بزارینننن
P2
+ا/ت... فرار کنیم؟
-فرار کنيم!
+يک... دو... سه!
با شماره سه سمت خيابون دوييدين کل راه ميدوييدين ميخنديدين و از حرفايي که والدينتون بهتون زده بودن پيش هم گله ميکردين و سعي ميکردين ازشون فاصله بگيرين
-من خوابم میاد شِکَری... کجا بخوابيم؟
"شکری " يونگي عادت داشت به شنيدن اسم تو اونو به اين اسم صدا ميکردی چون به نظرت لبخنداش مثل شکر شيرينه و پوستش مثل شکر سفيده همين اسم هم دليلي شده بود برای اسم دوم يونگي و تتوی ريزی روی مچ دستش
+نميدونم... بريم تو جنگل بخوابيم؟
-قبوله!
به سخت ي جايي رو پيدا کردين و کنار يه درخت بزرگ نشسته بودين و با فندک سياه يونگي آتيش درست کرده بودين
-ولي شکری... من هنوز نميدونم کار درستي کردم يا نه... هرچند برام مهم نيست.
+بيخيالش و فقط خوشحال باش که ديگه قرار نيست حرفای اضافشون راجب هنر و خودمونو بشنوی... ولي اگه ناراحتي ميتونم برت گردونم خونتون
-نه من برنميگردم!
برای اينکه از اون فضا ی افسرده درت بياره گيتارش رو دراورد و شروع کرد به زدن اهنگ مورد علاقه تو و تو هم ناخواسته مثل کسي که هيپنوتيزم شده باشه شروع کردی به خوندن به نظر شکر تو صدای خوبي داری و همين يکي از دلايلي بود که باهم دوست شده بودين
-يااااا... خوب ميدوني چطوری منو از حال و هوای اطرافم بکشي بيرونا!... رگ خوابم دستته!... راستي گفتم خواب يادم اومد خيلي خستم... ميخوام بخوابم شکری شب بخير!
گيتارشو کنار گذاشت و با کيفي که نقش بالشتتونو رو داشت و آتيشي که نزديک خاموش شدنش بود دراز کشيدين...یکم به آسموني که از لابه لاب درختا به سخت ي قابل ديدن بود خيره شدين و آروم آروم خوابتون برد... تقريبا عصر شده بود و شما دوتا هنوز خواب بودين ميتونستين بيشتر بخوابين اگه جنگلبان بالای سرتون نميومد و شما دوتا مجبور به معذرت خواهي بخاطر روشن کردن آتیش نميشدين بعد از جمع کردن وسيله هاتون از روی زمين به فکر ساکت کردن شکم پر سر و صداتون افتادين ولي پولاتون کفاف دوتا راميون اماده ميکرد همين يه دليل شده بود برا ی اينکه بعد از خوردن راميون برين و کنار پياده رو جايي رو پيدا کنين و بشينين يونگي با گيتار اهنگ بزنه و تو باهاش بخوني و مردم هم ازتون فيلم بگيرن و لذت ببرن گاهي هم چند وون داخل کاور گيتار يونگي که رو زمين مثل سفره پهن بود بندازن مثل گداها بودين ولي يونگي با لبخند گيتار ميزد و تو با لذت ميخوندی اهنگ خوندن تموم کردين و بعد از شمردن پولا متوجه شدين برا ی گرفتن بليط اتوبوس و خريد شام پول دارين...
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
لایک کنینننننننننن و کامنتتتتتتتتتتتتت بزارینننن
۱.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.