فرار شیرین
فرار شیرین
P3
بليط گرفتين تا سئول هميشه دلت ميخواست بری و سئول رو بگردی چون دگو برات تکراری تر از هميشه بود تنها کسي که باهات حرف ميزد و باهاش حرف ميزدی يونگي بود نه کس ديگه برای همين هم تو طول مسير شديدا هوای هم رو داشتين وقتي سوار اتوبوس آبي رنگ و رو رفته شدين يه صندلي دوتايي که آخرای اتوبوس بود رو پيدا کردين و تو دفترچه اهنگتو دراوردی بهترين موقع برای نوشتن ادامه اهنگ مشترکت با يونگي بود هنوز اسمي برای اهنگ نذاشته بودين ولي با شوق ادامه ميدادينش به اميد روزی که آهنگساز های مشهوری شين و به پدر مادرتون ثابت کنين هنر و موسيقي آشغال نيست حدود 2 يا 3 ساعت بود که تو راه بودين وقتي از نوشتن خسته شدی به يونگي گفتي که خسته ای و ميخوای بخوابي دفترتو برداشتي و سرتو گذاشتي رو شونه شکرت
-شِکَری...
+هوم؟
-ممنون
+بابت چي؟
-اينکه باهام فرار کردی
+هوم...
لبخند زد و دستشو انداخت دور شونه هات و سرشو گذاشت رو سرت
+تو بهترين دوستمي چطور ميتونم باهات فرار نکنم... ولي خب جدا از اون... جو خونه خيلي مسخره بود و به نظرم بهتره ازش دوری کنم
-اوهوم ميفهمم
اینکه بجای جمله(دوست دارم)ازش تشکر کني و اونم همين کارو کنه عادی بود چون دلتون نمیخواست برا ی هم سوتفاهم پيش بياد که علاقتون مثل خواهر برادر نيست و چيزی اون طرف تره موهای نعنايي رنگ تو و يونگي يکي از دلایلي بود که شمارو مثل دوقلو های افسانه ای ميکرد يا حتي تتو پروانه ای که روی دست راستتون بود و باهم ست کرده بودين خوب يادت ميومد که بخاطر زدن اون تتو از پدرت کتک خوردی و از مادرت کلمه بی مصرف رو شنیدی دلت ميخواست بدوني قراره تهش به کجا برسين؟ شما نه جايي رو برای سکونت داشتين نه کسي رو داشتين که پيشش برين منبع درامد هم نداشتين و اين يعني جای سخت ماجرا...
+ا/ت
-هوم؟
+نظرت چيه بريم... و اوديشن بديم؟
لایک بالای ۲۰ تا بشه پارت بعدیو میزارم
P3
بليط گرفتين تا سئول هميشه دلت ميخواست بری و سئول رو بگردی چون دگو برات تکراری تر از هميشه بود تنها کسي که باهات حرف ميزد و باهاش حرف ميزدی يونگي بود نه کس ديگه برای همين هم تو طول مسير شديدا هوای هم رو داشتين وقتي سوار اتوبوس آبي رنگ و رو رفته شدين يه صندلي دوتايي که آخرای اتوبوس بود رو پيدا کردين و تو دفترچه اهنگتو دراوردی بهترين موقع برای نوشتن ادامه اهنگ مشترکت با يونگي بود هنوز اسمي برای اهنگ نذاشته بودين ولي با شوق ادامه ميدادينش به اميد روزی که آهنگساز های مشهوری شين و به پدر مادرتون ثابت کنين هنر و موسيقي آشغال نيست حدود 2 يا 3 ساعت بود که تو راه بودين وقتي از نوشتن خسته شدی به يونگي گفتي که خسته ای و ميخوای بخوابي دفترتو برداشتي و سرتو گذاشتي رو شونه شکرت
-شِکَری...
+هوم؟
-ممنون
+بابت چي؟
-اينکه باهام فرار کردی
+هوم...
لبخند زد و دستشو انداخت دور شونه هات و سرشو گذاشت رو سرت
+تو بهترين دوستمي چطور ميتونم باهات فرار نکنم... ولي خب جدا از اون... جو خونه خيلي مسخره بود و به نظرم بهتره ازش دوری کنم
-اوهوم ميفهمم
اینکه بجای جمله(دوست دارم)ازش تشکر کني و اونم همين کارو کنه عادی بود چون دلتون نمیخواست برا ی هم سوتفاهم پيش بياد که علاقتون مثل خواهر برادر نيست و چيزی اون طرف تره موهای نعنايي رنگ تو و يونگي يکي از دلایلي بود که شمارو مثل دوقلو های افسانه ای ميکرد يا حتي تتو پروانه ای که روی دست راستتون بود و باهم ست کرده بودين خوب يادت ميومد که بخاطر زدن اون تتو از پدرت کتک خوردی و از مادرت کلمه بی مصرف رو شنیدی دلت ميخواست بدوني قراره تهش به کجا برسين؟ شما نه جايي رو برای سکونت داشتين نه کسي رو داشتين که پيشش برين منبع درامد هم نداشتين و اين يعني جای سخت ماجرا...
+ا/ت
-هوم؟
+نظرت چيه بريم... و اوديشن بديم؟
لایک بالای ۲۰ تا بشه پارت بعدیو میزارم
۸۶۳
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.