سیاه و سفید③
سیاه و سفید③
ویو کوک
اون دختره یهم مشت زدو عصبانی شدم اون به چه جرعتی به من مشت زد به بادیگاردام علامت دادم تا این دوتارو که نمیدونم اسمشون چیه رو بیهوش کنن و موفق هم شدن و اونا رو سوار ماشین کردن و به بادیگاردام گفتم
_راجبشون نحقیق کنن واگرنه جونشون به خوذشون بستگی دارع
اوناهم با ترس گفتن
_چشم ارباب
و تعظیم کردن و رفتن وبه راننده گفتم
_ برو عمارت
راننده هم گفت چشم و رسیدیم عمارت وبع چندتا از بادیگاردام اشارع کردم که اینارو بیاره
ویو ا/ت:
وقتی بامشت زدم تو صورت اون پسرع یع نفر جلو دهنم روگرفت وفهمیدم میخوان بیهوشمون کنن ولی منو بورام زرنگ تراز این حرفایم ونفسامون رو حبس کردیم (وبقیع شونم کع خودتون میدونید بریمبرای حال)
وقتی اون پسره رفت تو عمارتش یع مرد غول پیکر امد منو بورام رو گذاشت رو شونه هاش و من سریع یع موشت بهش زدم وبورام هم به ناحیه حساسش زدو مرده افتاد زمین و منو بورام تعادلمون رو حفظ کردیم و شبیع ابرقهرمانا امدیم پایین و اون پسره که نمیدونه اسمش چیه(همون کوکه) گفتش
_هوم مهارتتون خوبه
بهش گفتم
+حالا کجاش رو دیدی
ویو کوک
اون دختره یهم مشت زدو عصبانی شدم اون به چه جرعتی به من مشت زد به بادیگاردام علامت دادم تا این دوتارو که نمیدونم اسمشون چیه رو بیهوش کنن و موفق هم شدن و اونا رو سوار ماشین کردن و به بادیگاردام گفتم
_راجبشون نحقیق کنن واگرنه جونشون به خوذشون بستگی دارع
اوناهم با ترس گفتن
_چشم ارباب
و تعظیم کردن و رفتن وبه راننده گفتم
_ برو عمارت
راننده هم گفت چشم و رسیدیم عمارت وبع چندتا از بادیگاردام اشارع کردم که اینارو بیاره
ویو ا/ت:
وقتی بامشت زدم تو صورت اون پسرع یع نفر جلو دهنم روگرفت وفهمیدم میخوان بیهوشمون کنن ولی منو بورام زرنگ تراز این حرفایم ونفسامون رو حبس کردیم (وبقیع شونم کع خودتون میدونید بریمبرای حال)
وقتی اون پسره رفت تو عمارتش یع مرد غول پیکر امد منو بورام رو گذاشت رو شونه هاش و من سریع یع موشت بهش زدم وبورام هم به ناحیه حساسش زدو مرده افتاد زمین و منو بورام تعادلمون رو حفظ کردیم و شبیع ابرقهرمانا امدیم پایین و اون پسره که نمیدونه اسمش چیه(همون کوکه) گفتش
_هوم مهارتتون خوبه
بهش گفتم
+حالا کجاش رو دیدی
۴.۰k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.