تلخ و شیرین (پارت ۱۸)

دیانا:چایی بردم و گذاشتم براشون
ارسلان:اینقدر که خوشکل شده بود چشمام برق زد
نیکا:مرسی عروس خوشکل
دیانا:🤭
بابا دیانا:خب آقا ارسلان چکاره هستن؟
بابا ارسلان:والا ارسلان تویه یه شرکت نفت کار می‌کنه
و کار و بارش خوبه
بابا دیانا:خونه ماشین داره؟
بابا ارسلان:آره ،خونه ویلایی داره ماشین هم داره
بابا دیانا:خوبه خوبه خیلی خوبه
ارسلان:🤭
بابا دیانا:دخترم تو چی ارسلان رو با این شرایط قبول میکنی؟
دیانا:با اجازه شما و بزرگ تر های جمع بله
مامان دیانا:پس مبارکه
طیبه:کلیللیییی
_+_+_+_+_+_
ارسلان:صبح بیدار شدم ساعت 7 اولین روز کاریم بود
رفتم و رسیدم شرکت و رفتم داخل
مدیر کل:سلام شما آقای کاشی هستید
ارسلان:بله (من زیاد از کار شرکتی سر در نمیارم دیگه به بزرگی ببخشید)
مدیر کل:خب شما دستیار من هستید و تایم آخر کاریتون تا ساعت
12 است و روز های یکشنبه و سه شنبه و پنجشنبه شما اینجاییم
ارسلان:چشم
مدیر کل:چشمتون بی بلا،الانم چندتا برگه هست که باید امضا
کنید و دیگه شروع به کار
ارسلان:باشه
دیدگاه ها (۰)

تلخ و شیرین (پارت 19)

200 تایی شدنمون مبارکه🥺🤍✨

تلخ و شیرین (پارت17)

بازی

چند پارتی جونگکوک 1

P⁶ویو تینا سه ماه بعدامروز خونه روزی و جینی دعوت شدیم خانواد...

همیشگی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط